خبرورزشی/ علی جوادی؛ همه فوتبالدوستان ایرانی روی این نکته خاص متفقالقولند که کارلوس کیروش و برانکو ایوانکوویچ دو مربی فوق العاده در دو سطح متفاوت برای فوتبال ما بودند.
۱- کارلوس کیروش در بدترین روزهای فوتبال ایران به کشورمان آمد. آن روزها به جام جهانی ۲۰۱۰ نرسیده بودیم و در جام ملتها هم بعد از یک بازی بد مقابل کرهجنوبی حذف شده بودیم. آن شب دو مربی بزرگ وارد تهران شدند. ولاسکو برای والیبال و کیروش برای فوتبال. کیروش به فوتبال ما آمد. با او به دو جام ملتها و دو جام جهانی رسیدیم و در جام جهانی مقابل بزرگانی، چون آرژانتین، اسپانیا و پرتغال درخشیدیم، اما عدهای نخواستند او بماند. عدهای که بعدها از مردم ایران عذرخواهی کردند، اما موجی که ایجاد کرده بودند، کیروش را به بیرون از جغرافیای ایران هدایت کرده بود.
۲- برانکو زمانی به پرسپولیس آمد که این تیم در میانه جدول بود. سالها از قهرمانی پرسپولیس با افشین قطبی میگذشت و این تیم مدتها بود که تا گلو در بحران غرق بود. برانکو آمد و تیمی بحرانزده را تحویل گرفت. ۸ بازی آن فصل تمام شد و برانکو برای فصل بعد تیمی ساخت که تا آخرین ثانیهها برای قهرمانی مبارزه کرد و قهرمانی را با تفاضل گل به استقلال خوزستان داد. بعد از آن قهرمان بلامنازع فوتبال ایران تنها یک تیم بود: تیم برانکو. ۳ قهرمانی پیاپی موجب شد مدیران وقت باشگاه خود را بالای ابرها ببینند. نتیجه چنین تفکری، فرار برانکو بود. او در بدترین زمان یعنی در روزهای قبل از شروع فصل پرسپولیس را تنها گذاشت و در تصمیمی بد، الاهلی عربستان را انتخاب کرد.
نتیجه: هر دو مربی منشأ خدمات فراوانی برای فوتبال ما شدند. کیروش، کاری ساختاری کرد، به تیم ملی برنامه و شخصیت داد و ساختمان PEC را برای تیمهای ملی باقی گذاشت و رفت. برانکو سه قهرمانی شیرین با پرسپولیس جشن گرفت و با تیمی که پنجره نقل و انتقالاتش بسته بود، تا فینال لیگ قهرمانان آسیا پیش رفت.
اما شیوه برخورد ما با این دو مربی چه بود؟ هم کیروش و هم برانکو بعد از کارهای بزرگی که در فوتبال ما کردند، با دلشکستگی از ما جدا شدند. به جای آنکه از آنها تشکر کنیم، بیاعتنایی کردیم، پولشان را ندادیم و وادارشان کردیم از ما به فیفا پناه ببرند. این اوج بیهنری و بیتدبیری مدیران ما بود که اجازه دادند چنین اتفاقاتی بیفتد. شاید حقمان بود که از برانکو به کالدرون و از کیروش به ویلموتس برسیم. این سزای افرادی است که شکر نعمت، نمیدانند.