خبرورزشی/ اردشیر لارودی؛ یکم- اخلاق منصور پورحیدری، شخصیت ناصر حجازی! استقلالی ها، برای خود دو الگوی رفتاری دارند که همه را با این دو میسنجند! یا هستی یا نیستی! درجه قبول و رتبه های مقبولیت هرکس که داعیهای برای حضور در میدانی را دارد معلوم است و قابل قیاس: یا هستی یا نیستی! خب این میزان و این ترازوی ظریف و دقیق را قبول داریم، ولی مسئله این است: ...چه کار کنیم که از این دایره بیرون نتوان زد؟ چه کار کنیم متخلق شویم به این اخلاق حسنه؟ در این دوراهه، باید پرورید چنین اشخاصی را، یا باید طرد کرد این الگوهای تمام فصول را؟
در قبال محمود فکری که معلوم است چه گفته و چه پرده هایی را دریده، چه باید کرد؟ آیا درست از همین نقطه نباید پالایش عصبی او را به عنوان یک مربی که خویشتنداریاش کم است و بیشتر واکنش عملی میکند مورد توجه جدی قرار داد؟ محمود فکری را باید متوجه مسئولیت های اجتماعیاش نمود و این توجه را اصل مانیفست باشگاه دانست! باید کاری کرد که در استقلال، ناصر شدن و منصور بودن، یک مزیت عملکردی در تمرین ها و مسابقهها باشد!
خانهخرابکن
دوم- ناصر و منصور، در عین حال که تسخیرناپذیرانی بودند بیهمتا که حرف حرف خودشان بود- و این همیشگی بود- ولی حرفشان حساب بود و منطقی بود و گوش های بازی داشتند برای شنیدن کوچکترین صداها و چشمان بینایی داشتند مثل عقاب، برای دیدن همه ریزها و درشت ها!
نه اهل فریب دادن بودند و نه کسی جرأت داشت به خیال گول زدنشان از یک فرسنگی اینان رد شود! حواسشان جمع بود! ختم هر کاری را ورچیده بودند! ته کار! مربیگری اقتضا میکند که «بلد باشی»! هم بلد راه دیگران و هم بلد هر کلکی تا کلک نخوری! متوجه شدی آقای مربی! تو نباید کلک بخوری! به همین یک مورد توجه کنید که اگر رعایت میشد، حتی نتیجه بازی در اهواز هم ۱۸۰ درجه میتوانست فرق کند! عصبی شدن ولی عصبانی نه بودن و نه تصمیم گرفتن! نه کنش و نه واکنش! خونسرد و مسلط بر خود! در مورد دیاباته چه گذشت؟ برخوردها «برخورنده» چرا شد که به شدیدترش هم انجامید؟ رابطه شاگرد و معلم، رابطه بازیکن و مربی؛ اینهمه بیدلیل و ناخواسته و خود به خودی، چرا تبدیل شد به یک شر بزرگ؟
میگویند- و درست هم- که فکری تعویض های مفیدی نداشت! چرا؟ به کدام دلیل؟ عصبانیت بیموقع؟ خودباختگی از سر خشم و سرآسیمگی؟ سهگانه خانهخرابکن!
نه تلافی، نه انتقام
سوم- در حق فکری چه باید کرد؟ در کدام نقش باید ظاهر شد؟ همچون دندان که کند درد، کشیدن دارد؟ یا نه، عقل و تدبیر را بههم باید کرد و از بدترین زمینه ها بهترین فایده ها را برداشت نمود؟ امروز اگر ناصر بود چه میکرد؟ چه توصی های را اکیداً مطرح میکرد؟ منصور چطور؟ دانسته های ما از این پیر دیر و مرد کهن، به چه راهکاری اشاره خواهد کرد؟ ناصر و منصور برای روزی چون این روزها، چه «دوای دردی» نشان خواهند داد؟
مسلماً که بیعملی و خود را به ندیدن زدن و زیر سبیلی رد کردن در این راهکارها جایی ندارند، ولی صددرصد موافقیم که زدن، بریدن، قطع کردن، اخراج کردن و انواع خشونت های کلامی، یا پیامی و یا «دستی» هم اصلاً تمایل نشان ندادهاند و نمیدهند هم! فکری باید تاوان خامی و ناپختگیاش را بدهد! او باید همانطور که خودش پیشاپیش گفته و قبول مسئولیت کرده، سنگینی یکسری اشتباهات منجر به این بازی را به گرده خود بگیرد ولی در فاز مهمتر، باید یاد بگیرد که در این موارد به عنوان یک صاحب صلاحیت، چه باید بکند و چه اقدامی را ترجیح بدهد! بلی انتقاد و انتقاد از خود!
خیبر خرمآباد
برد پهلوانی با ۳ گل
چهارم- لیگ برتر را میبینیم و کم و زیاد، آشی را که آقای سهیل مهدی و دوستان پخت هاند، ما هم میخوریم! یک جا شور است و چند جا بینمک! یک جا داغ است و چند جا سرد و از دهان افتاده!
آیا قرار است لیگ یک هم که ۷، ۸ تیم قدر و همقدرت در آن دست و پا میزنند تا مگر به لیگ برتر راه یابند، از همین قماش باشد؟ آیا پول های گندهای را خرج میکنیم که در شمال ایران، زمین های چمن خشک شوند و جایشان را چمن های مصنوعی بگیرند؟ آیا داوری های روز اول- که چند تیم را بازنده و چند تیم را برنده کرد، مثل ملوان که «داور باخت» شد- قرار است در روزهای دوم تا سیو چهارم، تکرار شوند؟
در روزی که ملوان، قشقایی شیراز را آنقدر نبرد تا در دقیقه ۹۲ با تصمیم اشتباه داور- که عمدی نداشت ولی اقتضای طبیعتش این است- بازنده شد، چند تیم دیگر هم خوشان خودشان را خاکسترنشین کردند! در این میان، رایکای بابل که تا دقیقه ۹۰ و از دقیقه سوم، چهارم برنده بود، صدایش درآمد: داور مغلوبمان کرد! شاهکار روز را خیبر خرمآباد خلق کرد!