خبرورزشی - یکم- مناظره که از پیش، اجرا و ضبط و پخش نمیشود! مناظره، باید که مستقیم و زنده و نیشدار اجرا شود و نشد! این عیب اول!
ضرباهنگ گفتوگوی سهجانبه دوشنبه شب، ما را به یاد مشاعرههای دوران جوانی میانداخت! و اینکه در نکوداشت رسم و شیوه اداره فدراسیون فوتبال، مبادا حرفی زده شود که به تریج قبای آقایان بربخورد! محافظهکاری در اوج است! نشستند و گفتند و برخاستند! چرا؟ برایچه؟ به کدام دلیل عقلی و عینی؟ چه باید بشود؟ آیا امتحان انشا داشتیم؟ آیا درس انشای خود را تحریر و تقریر میکردیم؟ آنهم با شیوه آسه بیا، آسه برو که گربه شاخت نزنه!
مناظره یا نمایش
دوم- موضوع امتحان انشای دوشنبهشب، این بود: ...علم بهتر است یا ثروت؟ یک گرایش که به گفتمان بوروکراتیک و مجلسیپسند راه میبرد، به زبان مطلوب خودش جواب داد! جواب وزیرانه و مطمئن از خود! یک گرایش که خیلی دوست میداشت با ادبیات جهانی ارائه طریق کند و در قبال هر واژه یا کار واژه فارسی، معادل خارجیاش را گاه حتی ۴، ۵ بار بازگویش کند، میکوشید بهجای جواب، لغتنامهخارجیاش را به رخ بکشد! گرایش سوم از عملکردی میگفت که ۲۰ سال پیش بهعمل درآمده بود و خبر امروز را با تمسک به دیروز میداد تا چه رسد به فردا که از دستور کار حذف شده مینمود! بینی و بینا...، حرف خودشان را خوب- یعنی بد- زدند و هیچکاری به اصل «گذشته، چراغ راه آینده است»، نداشتند که گذشته، گذشته است و به مرده چوب نمیزنند!
سخن، تیری که در کمان است
سوم- مشاعره ما، ویژگی خاصتری هم داشت! یکنواخت بود و نرم بود و آرام بود و خستگیآور! فکر که نباشد حرف و حرف که نباشد، قصه حسین کُرد شبستری میشود جانمایه کلام! هسته مرکزی مناظرهای که از آب درنیامد و سختی برقراری دیالوگ را نشان داد، کلیگویی بود! تقسیم ۲۵ دقیقه فرصت زمانی به ۵، ۶ «تایم» زمانی بریده از هم و جدا از اصل خویش، ترفند مناسبی برای نداشتن حرف بود!
حرفهایی خوب شسته شده! حرفهایی خوب اتو کشیده شده! حرفهایی اغلب فاقد ارتباط، با دستور جلسه: از این اوضاع خارج شویم! ولی چرا باید خارج شویم؟ سالهای سال زحمت کشیدیم، خودمان را به این روزها دچار و به این دردها مبتلا کردیم، حالا خروج؟ این چه شوربختی است که ما داریم؟ این چه شوربختی است که حرف خودمان را هم از زبان خودمان نباید بشنویم! این چه شوربختی است که یک کلمه درباره مکانیزم انتخاب شدن رئیس بعدی- که گویای ظرفیت فکری انتخابکنندگان نیز هست- بیان نمیشود!
میشنویم که میگویند، فوتبال را به دست اهلش باید سپرد! اهل چه؟ اهل کجا؟ کدام اهلیت؟ کو اهلیت؟ کجاست اهلیت؟ آیا به درد این قبیل از انتخابگران خواهد خورد؟
ریاست به دست کسانی خطاست...
چهارم- همهچیز آرومه، من چقدر خوشبختم، من چقدر خوشحالم، من چقدر خوشحالم! فوتبال در حال اوت شدن از جام جهانی و شاید هم جام ملتها، آنگاه من مشاعره میکنم با مرد ناشی- گلی گم کردهام شاید تو باشی!
ناجیان فوتبال ایران که ۴ سال و ۸ سال و ۱۲ سال است فوتبال ایران را به این روز انداختهاند، تعظیم میشوند، تکریم میشوند و با وعدههای سرخرمن- که خودشان قلق آن را خوب بلدند- ستوده هم میشوند! پاداش درخوری برای آنها که فوتبال را به این روز انداختند! شمایان پایدار باشید! شمایان که اصل اصیل انتخاب را به این روز انداختید! دردسری که راه برون رفتن ندارد، چراکه شما خود مسئول برون رفتید!
از ماست که برماست
پنجم- حرفها ته میکشد! خستگی در حال عارض شدن است! حتی به اندازه ۳۰ تا ۲۵ دقیقه هم، نه حرف دارند و نه تحمل حرف! کلیگوییها، امکان پرداخت بیشتر را نمیدهد!
چون نیک نظر کرد، پر خویش در آن دید!
گفتا ز که نالم که از ماست که بر ماست!
و بهراستی که هرچه میکشیم، از خودمان میکشیم! خودی که با فوتبال غریبه است! خودی که هیچگاه نسبتی خودیوار با فوتبال و نه با اهالی فوتبال، با «خودِ خود» و با هسته مرکزی فوتبال دارد!
از پی این زخم جان نو رسید...
ششم- فوتبال ایران، چگونه دوباره به خط پیشرفت برگردانیده میشود؟ فوتبال ایران، آیا قادر است- و قادر هستیم- روی ریل اصلیاش قرار بگیرد؟ فوتبال ایران باید توسط مادران دلسوز به پیش برده شود یا «نامادری»های سر به هوا، امکان جمع و جور کردن این دلخوشی ملی را از دست همه خارج میکنند؟
حرف زیاد است و نکته فراوان، کاش علی کریمی هم در این «مجلس شعر» میبود تا او نیز عیار دلسوزی و میزان وفاداریاش را به دست میداد! فعلاً و تا امروز، کلیگوییهای خیلی کلی و خیلی محافظهکارانه، هیچ تفکر چالشی ایجاد نکرد و هیچ امید به خیری را که خبر از حرف تازهای بدهد، نیافرید!
ترسمان این است که زبان معذرت و توجیه باز کنیم و با سلام و صلوات برویم سراغ کسانی که فوتبال را به این روز دچارش کردند!... که باید یک ریال، یک ریال حرفش را زد و چنان عمل کرد که علی دایی، مهدویکیا، خداداد عزیزی و... همه نامداران و نامآوران را به هدفهای پرت و پلا مشغول سازیم! که دیگر حرفی، آری حرفی هم از خاکپور، استیلی، زرینچه، نامجومطلق و جباری و مجیدی و... نباشد!
جایی که کارها با مشاعره قلب میشوند و تغییر ماهیت میدهند، نباید هم فرصتی از مردان بینالمللی فوتبال ایران در میان باشد!