چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۱۸:۲۰
۰ |
۰

شیلا، ستون خانواده: داستان یک ستاره و مادری که رویای او را ساخت/ پسری که سگها را دریبل می‌زند، حالا در اندیشه فتح اروپاست!

شیلا، ستون خانواده: داستان یک ستاره و مادری که رویای او را ساخت/ پسری که سگها را دریبل می‌زند، حالا در اندیشه فتح اروپاست!
زمان مطالعه: ۲ دقیقه

زندگی در باریو، شوت‌ها در خیابان: لامین یامال همه چیز را دریبل می‌زد، حتی سگ های پارک...!

خبرورزشی | سیاره‌ لامین یامال، یک پارک است. در چهل کیلومتری بارسلونا. جایی که بچه‌ها با کفش‌هایی خاکی و شن‌مال، بازی می‌کنند؛ همان‌طور که خودش می‌کرد: «سگ‌ها دورش می‌دویدند تا توپ را بقاپند و به پاهای باریک و چابکش چنگ بزنند، اما او گاهی حتی آن‌ها را هم دریبل می‌زد.»

چشم‌های آبیِ اینوثنته دی‌یز، کلید گشودن صندوقچه‌ای‌ست که لامین در آن، جهانی بین گرانویِرس و روکافوندا را پنهان کرده—محله‌ای حاشیه‌ای در ماتارو، جایی که به آدم توصیه می‌کنند اگر غریبه‌ای، پا نگذار. فقط نیم‌ساعت با نیوکمپ فاصله دارد، اما جهانی دیگر است.

لامین، این پسر ۱۷ساله، حالا بهترین بازیکن نسل خود است. اما گنجینه‌اش را هنوز مثل کاپیتان فلینت، با دندان‌های سیم‌کشی‌شده و موهای طلایی، در جزیره‌ای خیالی در کاتالونیا پنهان می‌کند—با فرشتگانی که حالا برایش دعا می‌کنند تا به فینال لیگ قهرمانان برسد.

اینوثنته، مربی و راهنمای قدیمی‌اش، با حافظه‌ای دقیق دستت را می‌گیرد و به دنیای لامین می‌برد:

«او در گرانویِرس بزرگ شد. مادرش توی یک مک‌دونالد نزدیک زمین فوتبال لا تورتا کار می‌کرد؛ جایی که لامین اولین بار فوتبال را جدی گرفت. هنوز هم بعضی وقت‌ها در تماس تصویری مرا “رئیس” صدا می‌زند. آن روزها من مسئول تیم‌های پایه بودم. اولین بار او را وقتی دیدم که با پدرش به پارک آمده بود و روپایی می‌زد.»

پایگاه اصلی‌اش زمین فوتبال پارک تورِس وییا بود؛ واحه‌ای سبز با گوشه‌ای خاکی برای کثیف کردن استوک‌ها. چند قدم آن‌سوتر، مدرسه‌ای که در آن ترومپت می‌نواخت و عاشق جغرافیا بود—درس محبوبش.

اینوثنته ادامه می‌دهد:

«توپ همیشه زیر پایش بود. پدرش ساعت‌ها روی نیمکت‌ها می‌نشست و تماشایش می‌کرد. مادرش او را به لا تورتا برد؛ سه سال آن‌جا ماند. روزها به مدرسه می‌رفت، بی‌سروصدا در ردیف آخر می‌نشست، عصرها به تمرین می‌آمد. بار اول، حق عضویت نگرفتم—می‌خواستم کمک کوچکی به خانواده‌اش بکنم. وقتی دوازده ساله شد، اسپانیول هم او را می‌خواست، اما بارسا برنده شد.»

همه‌چیز به لطف ایسیدره خیل، استعدادیاب کهنه‌کار بارسا اتفاق افتاد:

«پسر بدون کفش فوتبال آمد، اما انتخاب شد. حتماً بنویس: از مسی هم بهتر خواهد شد. دوران لامین یامال رسیده.»

فرزند شیلا

شیلا، مادر لامین، همان کسی‌ست که اینوثنته با احترام درباره‌اش می‌گوید: «زنی فروتن، سخت‌کوش، و ستون یک خانواده‌ی تکه‌تکه‌شده.»

پدر و مادر از هم جدا شدند. لامین بین خانه‌ی مادر در گرانویِرس و خانه‌ی پدر در روکافوندا زندگی می‌کرد. شیلا، بی‌وقفه پشتیبان رؤیای پسرش بود.

در همان پارک، کنار چوروس‌فروشی‌ای به نام «لا سورپرسا»، دیواری هست که هنوز جای ضربه‌های توپ را می‌توان دید.

«شیلا عاشق خرید شیرینی برایش بود. لامین در صف می‌ایستاد و توپش را به دیوار می‌کوبید.»

و حالا، هنوز با انگشتان، عدد «۳۰۴» را نشان می‌دهد—سه رقم آخر کدپستی روکافوندا، محله‌ی پدری‌اش، جایی که مادربزرگش، فاطیما، هنوز زندگی می‌کند.

محله‌ای با خانه‌های کوتاه و شهرتی نه‌چندان خوش‌نام. جایی که پدرش، در پارکینگی در خیابان فرانک مارشال، هدف حمله با چاقو قرار گرفت.

جایی که—به گفته‌ی لامین در کنفرانس دیروز—«سال‌ها پیش، ترس را همان‌جا گذاشتم.»

در همان زمین سیمانی، میان شعارها و گرافیتی‌ها، جمله‌ای هست که بیشتر از بقیه به چشم می‌خورد:

«لامین یامال، هر روز بیشتر عاشقت می‌شوم.»

مقدس، مثل یک معبد

اولین کسی که استعدادش را دید، «لئوناردو جوردانلا» بود. هنوز هم در پارک می‌نشیند و عکس‌های ده سال پیشش را با افتخار نشان می‌دهد:

«عاشق چیپ زدن بود، بی‌مهابا. به پای چپش اعتماد کامل داشت. خانه‌ام روبه‌روی پارک بود. می‌دیدم که هر چیز ممکن را دریبل می‌زد—حتی بچه‌های بزرگ‌تر، حتی نیمکت‌ها. گاهی مجبور می‌شدم دعوایش کنم چون پاس نمی‌داد. هنوز هم با او و مادرش در تماس‌ام. ولی حرف‌مان هیچ‌وقت درباره‌ی فوتبال نیست. درباره‌ی زندگی‌ست. فیفا، بسکتبال، چوروس، چیپ زدن از روی نقطه‌ی پنالتی، و موسیقی.»

این‌ها گنجینه‌ی کاپیتان فلینت‌اند، آماده برای تسخیر اروپا.

وب‌گردی و دیدنی‌های ورزش

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

پربازدید امروز

آخرین خبرها

منهای ورزش

بازرگانی