برخی جملات قدیمیها را باید با آب طلا نوشت و قاب کرد. برای اینکه نه زمان دارند و نه مکان، محدود به هیچ رشته و تخصص یا جنسیتی هم نیستند، همیشه و در هر روزگار و در هر شغل و لباسی به کار میآیند. مثلاً این جمله که «باید نان بازویت را بخوری» که البته استعارهای برای آزادگی و سلامت نفس است.
در دنیای امروز و به خصوص با پیشرفت ارتباطات، به بهانه روابط عمومی و تعامل مثبت و مفید و با توجه به خصلت ما ایرانیها که اهل تعارف و رودربایستی هستیم، برخی افراد چنان در تعریف از طرف مقابل زیادهروی میکنند که متوجه اتفاق بزرگ و تلخ پشت آن نیستند.
وقتی صفتی را به فردی نسبت میدهیم، این کار الگویی برای دیگران میشود و وقتی همه به یک نفر آن صفت را خطاب کنند، طبیعی است که آن فرد باورش میشود. حالا تصور کنید آن فرد صاحب این ویژگی یا جایگاه نباشد، چه اتفاقی برایش میافتد؟ اینجا مقصر او نیست که گمراه شده و در ظلمات رهایش کردهاند، مقصر کسانی هستند که مدام او را ا این صفت خطاب میکردند!
روزی مجری یک برنامه صرفاً به رسم عادت و تعارف، وزیر ورزش وقت را پدر ورزش ایران نامید. عنوانی که تا دنیا دنیاست، به «میر مهدی خان ورزنده» تعلق دارد و خیابانی که ورزشگاه پیر امجدیه در آن واقع شده، به نام اوست. در هر کشوری تشکیلات ورزش بالاترین مقام دولتی دارد اما هیچ کجای دنیا به او پدر ورزش نمیگویند! او صرفا مامور خدمت در یک بازه زمانی به ورزش است.
و حالا امیر قلعه نویی از همین عنوان برای وزیر ورزش فعلی استفاده کرده است. استفاده سرمربی تیم ملی از این الفاظ برای نفر اول ورزش کشور در آستانه جام جهانی و در حالی که حجم انتقادات از کیفیت و عملکرد تیم ملی به اوج رسیده، چه معنایی دارد؟ بهتر است جناب قلعه نویی به جای تنبیه و مجازات منتقدان به حرفها و رفتارهای خودش نگاه کند!
قلعهنویی پس از جلسه با احمد دنیامالی گفت: «جلسه خیلی خیلی خوبی بود. یک گزارشی تهیه کرده بودیم از عملکرد دو سال و نیم، چه بخش فرهنگی و اخلاقی، چه مسائل فنی. این جلسات خیلی به تیم ملی کمک خواهد کرد. راهنماییهای وزیر هم فنی بود چون خود ایشان اشراف زیادی دارد. ایرادهای زیادی داریم که با این نشستها میتوانیم آنها را کمتر کنیم.»
دهههاست که ورزشیها در خفا و علن، دخالت سیاسیون در ورزش را مایه بدبختی و عقب ماندگی میدانند و میگویند چرا امر تخصصی مدیریت ورزش را به خود تحصیل کردههای ورزش نمیسپارند؟ موفقیت امثال علیرضا دبیر گواه این است که ما مردان مدیر لایق در ورزش کم نداریم.
حالا بگویید تقصیر چه کسی است؟ خودتان را جای آن فرد سیاسی بگذارید که استخوان خرد کردههای ورزش اینگونه نظراتش را فنی خطاب میکنند. شما باشید، امر مشتبه نمیشود؟ وقتی به احمد دنیا مالی میگویند نظرات تو فنی است و خواهش میکنیم به ما کمک کن، چرا بعداً بگویند وزیر ورزش در جزئیات تخصصی رشتهها دخالت میکند؟
متاسفانه وقتی امیر قلعه نویی با آن سابقه و تجربه چنین رفتاری میکند، الگویی میشود برای دیگران که همین کار را تکرار کنند. نتیجه این میشود که شاگردش در تیم ملی -یعنی رامین رضاییان- به عنوان کاپیتان استقلال و یک ستاره دنیا دیده، آن رفتار عجیب را در بازی با فجر سپاسی انجام میدهد! رفتاری که از روز اول حضور رامین رضاییان با پیراهن راه آهن در سطح اول فوتبال کشور تا امروز، از او ندیده بودیم!
این درست که ساپینتو دست بالا را داشته و همه نتیجه لجبازی او با رامین را دیدیم. این درست که بازیکن در سال جام جهانی میخواهد در تیم ملی بماند و باید در باشگاهش بازی کند، اما از رامین آن شادی گل سوم بعید بود! بازیکنی که به نشانه اعتراض به تصمیم مربی، با ماشین شخصی به ورزشگاه تختی برای بازی با چادر ملو رفت و روی نیمکت همه قیافه اش را دیدند و قبل همین بازی با فجر نیز همه از عصبانیتش خبر دادند، بازیکنی بزرگ با سابقه گل زنی در جام جهانی، چرا باید چنان کند؟
رامین کرنر را فرستاد و توپ در ریباند به حسین گودرزی رسید و او گل سوم را زد. همه بازیکنان سراغ بازیکن جوان رفته در جشن گل او شرکت کردند تا روحیه بگیرد، اما رامین ترجیح داد جای گلزن، بغل ساپینتو بپرد! در فرهنگ ما ایرانیها این کار معنی مشخصی دارد، آن هم رامین که بازی قبل به استقبال کوشکی اخراج شده رفت و به بازیکن جوان دلداری داد و همیشه توقع از امثال او همین است.
اما وقتی قلعه نویی چنین کند، از رامین چه توقع؟ وای بحال جوانتر ها!
اینجا را بخوانید: رامین رضاییان با عصبانیت به ورزشگاه شیراز رفت +عکس


