خبرورزشی/ اردشیر لارودی؛ شما خودتان را جای ما بگذارید؛ سوژه و خبر روزتان که باید تیتر اول را هم بسازد -یعنی قابلیت تیتر یک شدن را هم داراست- از حذف کلمبیا در بازی با شیلی استخراج میشود یا از داستان دنبالهدار استخدام یک مربی برای پرسپولیس؟
خداوکیلی کلاهتان را قاضی کنید! اوت شدن تیم اروگوئه برای فوتبالدوستان ایرانی مهمتر است یا سریال سیصد قسمتی اداره تیم استقلال؟
بازی تیم ملی پاراگوئه که فوتبالی دارد در حد و اندازه تیم ملی ایران، بیشتر قابل بررسی و تعبیر و تفسیر است (بازی پاراگوئه مقابل برزیل بزرگ که به ضربات پنالتی انجامید) یا نحوه تمرین فولاد اهواز، پدیده شهر خودرو، تراکتور با مصطفای دنیزلی! و البته که مثلث همیشگی سپاهان، استقلال و پرسپولیس که نباید پوک و باید مغزدار و محکم و ریشهدار باشند! آیا هستند؟ آیا فوتبال ایرانی، تحتالشعاع حاشیههای وارد متن شده قرار ندارد؟
شما به جای ما، هیچ میتوانید دغدغه و ترس ناشی از بیخیالی تیمهای لیگ برتری را از دلتان خارج کنید؟ هیچ میتوانید به فردای این فوتبال، هم در عرصه لیگ آسیا و هم در میدان رقابت بیترحم جام ملتها خوشبین باشید؟ مجالی برای خوش دیدن باقی گذاردهاند؟ با مربیان نفری یک میلیون دلار -به نرخ دیروز و امروز، ۱۳ میلیارد تومان- چه دانشی میتوان خرید؟ مگر اصلاً خریدنی است و فروختنی؟
وای به همین روزها که نمک شوری ندارد!
۲- هرچه بگندد، نمکش میزنند!
وای به روزی که بگندد نمک!
در مثل مناقشه نیست، ولی آیا فدراسیون فوتبال با همه اقتدارات آبشوندهاش و با همه اختیارات تحلیلروندهاش، حکم همان نمک «شوری از دست داده» را، که هیچ کاری از دستش برنمیآید، ندارد؟ نمکی که بسیار بینمک شده است!
در حالی که نامدیران قبلی استقلال، یک بدهی ۳۰ هزار دلاری خود را -در دعوای پروپییچ- تبدیل کردند به یک بدهکاری ۴۰۰ هزار دلاری -و در حالی که استقلال، هنوز وارد دعوای چند صد هزار دلاری، با مربی قبلی خود نشده است و در حالی که پرسپولیس تازهوارد با «دمل»های دردناک ناشی از مدعیات و خواستههای سریالی جناب برانکو روبهرو میشود و در حالی که امید استقلال و پرسپولیس، به جیب پرپول و کرم و مروت و فتوت فدراسیون است که «سوپرمن» وار دردهای ناشی از ندانمکاریهای قبلی و فعلی را تسکین بدهد و صدها هزار دلار دیگر را هم در جوی آب روان بریزد، خبر میرسد که:
...ای دل غافل، جاتر است و بچه نیست! فدراسیون که باید ملجأ تیمهای بدهکار باشد، خودش حق دست زدن به پولش را ندارد! حسابهای فدراسیون و سازمان لیگ -بخشی از حسابهایش- بسته شده و قفل شده و امکان دست زدن به این حسابها، سلب شده! پرسپولیس و استقلال، باید بسوزند و بسازند و باید قراردادهای یک میلیون دلاری با گابریل کالدرون و همین حدود -با کم و زیادش- نیز با استراماچونی ببندند!
اینکه میگویند «ای بخشکی شانس»، جایش اینجاست و اینکه گفتهاند: ... قدم نامبارک محمود، چون به دریا رسد برآرد دود! هم همینجاست!
حالا باید یکی را پیدا کرد تا حسابهای بسته شده خود فدراسیون را بپردازد! کمک به باشگاههای بدهکار، پیشکش!
کشتی در نوبت عاشقی
تورج لارودی، باید میبود تا درباره مسابقههای انتخابی تیم ملی حرفی بزند! تورج باید میبود، تا زودتر از اینها، حرف اول و آخر را زده باشد! تا دریای متلاطم کشتی، به برکهای از سکوت و سکون بدل نشود!
۴۰ روز از رفتن تورج گذشت و خب گذشت! دیگر حرفی که خریدار داشته باشد، نوشته نمیشود و گفته نیز نمیشود! تورج که نیست، صدرالدین هم دیگر، دل و دماغی ندارد! کاظمی هم از نطق افتاده است! گویا که تن داده به قضا، انگار که دیگر حوصله دعوا ندارد! حوصله چالش، حوصله پیکار، روحیه با مدعیان وارد یک جدال شدن! در دایره بحث و سخن و جدل و جدال، دست به کار شدن، به کمک و یاری کشتی رفتن!
دوباره باید، لهیب عشق کهن را سرکش کردن! دوباره باید، عاشقانه به سود کشتی، استدلال کردن! گفتن همه گفتنیها! صاف کردن حساب هرچه سره است از تمام ناسرهها! گفتن و گفتن و کم نگذاردن!
تورج نیست، صدرالدین هم مشمول قوانین «مهندسی» انتخابات شده و میرزاشفیع هم مثل یکی، دو تن دیگر که میگویند، حرفشان دررو ندارد! و من نمیدانم مهدی شیروانی و بقیه در چه کارند و «نوبت عاشقی» را چگونه میفهمند و به فهم آدمهای کجفهم درمیآورند! همینقدر دیده شده پس باید گفته شود! باختن کمیل، آن هم دو بار نشانه خاصی هست، ولی اصلاً نشانه خوبی نیست! پهلوانصفتی پرویز هادی که در باختن قهرمان سنگینوزن ما، از ته دل متأثر و متألم شد و پیروزیهای دوگانه او، نشانه کامل عیار بودن ملیپوش سنگینوزن قدرقدرت ما نیست! همانطور که نحوه مبارزه یزدانی بزرگ، یزدانی دلاور و یزدانی «برو» و متغیر از «حسن یزدانی» صاحبان فکر و اندیشه را، به فکر و اندیشه واداشت! به فکر کشتی، به اندیشیدن درباره ورزش ملی!
باید به کمک تیم ملی رفت! باید مجال خوب فکر کردن و درست تمرین کردن را برای غلامرضای محمدی که یک سر دارد و هزار سودا برای تیم ملی، فراهم آورد! مردی از سلسله مردان عاشق! وقتی تورج نیست، باری که بر دوش صدرالدین میافتد و بر دوش دیگران، دوبرابر سنگینتر خواهد شد! و شده است! این بار روی زمین نمیماند! کشتی روی زمین نخواهد ماند!
خداوکیلی کلاهتان را قاضی کنید! اوت شدن تیم اروگوئه برای فوتبالدوستان ایرانی مهمتر است یا سریال سیصد قسمتی اداره تیم استقلال؟
بازی تیم ملی پاراگوئه که فوتبالی دارد در حد و اندازه تیم ملی ایران، بیشتر قابل بررسی و تعبیر و تفسیر است (بازی پاراگوئه مقابل برزیل بزرگ که به ضربات پنالتی انجامید) یا نحوه تمرین فولاد اهواز، پدیده شهر خودرو، تراکتور با مصطفای دنیزلی! و البته که مثلث همیشگی سپاهان، استقلال و پرسپولیس که نباید پوک و باید مغزدار و محکم و ریشهدار باشند! آیا هستند؟ آیا فوتبال ایرانی، تحتالشعاع حاشیههای وارد متن شده قرار ندارد؟
شما به جای ما، هیچ میتوانید دغدغه و ترس ناشی از بیخیالی تیمهای لیگ برتری را از دلتان خارج کنید؟ هیچ میتوانید به فردای این فوتبال، هم در عرصه لیگ آسیا و هم در میدان رقابت بیترحم جام ملتها خوشبین باشید؟ مجالی برای خوش دیدن باقی گذاردهاند؟ با مربیان نفری یک میلیون دلار -به نرخ دیروز و امروز، ۱۳ میلیارد تومان- چه دانشی میتوان خرید؟ مگر اصلاً خریدنی است و فروختنی؟
وای به همین روزها که نمک شوری ندارد!
۲- هرچه بگندد، نمکش میزنند!
وای به روزی که بگندد نمک!
در مثل مناقشه نیست، ولی آیا فدراسیون فوتبال با همه اقتدارات آبشوندهاش و با همه اختیارات تحلیلروندهاش، حکم همان نمک «شوری از دست داده» را، که هیچ کاری از دستش برنمیآید، ندارد؟ نمکی که بسیار بینمک شده است!
در حالی که نامدیران قبلی استقلال، یک بدهی ۳۰ هزار دلاری خود را -در دعوای پروپییچ- تبدیل کردند به یک بدهکاری ۴۰۰ هزار دلاری -و در حالی که استقلال، هنوز وارد دعوای چند صد هزار دلاری، با مربی قبلی خود نشده است و در حالی که پرسپولیس تازهوارد با «دمل»های دردناک ناشی از مدعیات و خواستههای سریالی جناب برانکو روبهرو میشود و در حالی که امید استقلال و پرسپولیس، به جیب پرپول و کرم و مروت و فتوت فدراسیون است که «سوپرمن» وار دردهای ناشی از ندانمکاریهای قبلی و فعلی را تسکین بدهد و صدها هزار دلار دیگر را هم در جوی آب روان بریزد، خبر میرسد که:
...ای دل غافل، جاتر است و بچه نیست! فدراسیون که باید ملجأ تیمهای بدهکار باشد، خودش حق دست زدن به پولش را ندارد! حسابهای فدراسیون و سازمان لیگ -بخشی از حسابهایش- بسته شده و قفل شده و امکان دست زدن به این حسابها، سلب شده! پرسپولیس و استقلال، باید بسوزند و بسازند و باید قراردادهای یک میلیون دلاری با گابریل کالدرون و همین حدود -با کم و زیادش- نیز با استراماچونی ببندند!
اینکه میگویند «ای بخشکی شانس»، جایش اینجاست و اینکه گفتهاند: ... قدم نامبارک محمود، چون به دریا رسد برآرد دود! هم همینجاست!
حالا باید یکی را پیدا کرد تا حسابهای بسته شده خود فدراسیون را بپردازد! کمک به باشگاههای بدهکار، پیشکش!
کشتی در نوبت عاشقی
تورج لارودی، باید میبود تا درباره مسابقههای انتخابی تیم ملی حرفی بزند! تورج باید میبود، تا زودتر از اینها، حرف اول و آخر را زده باشد! تا دریای متلاطم کشتی، به برکهای از سکوت و سکون بدل نشود!
۴۰ روز از رفتن تورج گذشت و خب گذشت! دیگر حرفی که خریدار داشته باشد، نوشته نمیشود و گفته نیز نمیشود! تورج که نیست، صدرالدین هم دیگر، دل و دماغی ندارد! کاظمی هم از نطق افتاده است! گویا که تن داده به قضا، انگار که دیگر حوصله دعوا ندارد! حوصله چالش، حوصله پیکار، روحیه با مدعیان وارد یک جدال شدن! در دایره بحث و سخن و جدل و جدال، دست به کار شدن، به کمک و یاری کشتی رفتن!
دوباره باید، لهیب عشق کهن را سرکش کردن! دوباره باید، عاشقانه به سود کشتی، استدلال کردن! گفتن همه گفتنیها! صاف کردن حساب هرچه سره است از تمام ناسرهها! گفتن و گفتن و کم نگذاردن!
تورج نیست، صدرالدین هم مشمول قوانین «مهندسی» انتخابات شده و میرزاشفیع هم مثل یکی، دو تن دیگر که میگویند، حرفشان دررو ندارد! و من نمیدانم مهدی شیروانی و بقیه در چه کارند و «نوبت عاشقی» را چگونه میفهمند و به فهم آدمهای کجفهم درمیآورند! همینقدر دیده شده پس باید گفته شود! باختن کمیل، آن هم دو بار نشانه خاصی هست، ولی اصلاً نشانه خوبی نیست! پهلوانصفتی پرویز هادی که در باختن قهرمان سنگینوزن ما، از ته دل متأثر و متألم شد و پیروزیهای دوگانه او، نشانه کامل عیار بودن ملیپوش سنگینوزن قدرقدرت ما نیست! همانطور که نحوه مبارزه یزدانی بزرگ، یزدانی دلاور و یزدانی «برو» و متغیر از «حسن یزدانی» صاحبان فکر و اندیشه را، به فکر و اندیشه واداشت! به فکر کشتی، به اندیشیدن درباره ورزش ملی!
باید به کمک تیم ملی رفت! باید مجال خوب فکر کردن و درست تمرین کردن را برای غلامرضای محمدی که یک سر دارد و هزار سودا برای تیم ملی، فراهم آورد! مردی از سلسله مردان عاشق! وقتی تورج نیست، باری که بر دوش صدرالدین میافتد و بر دوش دیگران، دوبرابر سنگینتر خواهد شد! و شده است! این بار روی زمین نمیماند! کشتی روی زمین نخواهد ماند!