خبرورزشی/ آرتین زهرابی : گاهی وقتها بودن آدم های خوب کنار ما به عادت تبدیل میشود. حس میکنیم خوبها همیشه میمانند و به وظایفی که در قبال مردم و جامعه دارند عمل میکنند. جالب است هر اتفاق خوبی که از سوی آنها رقم زده میشود را وظیفه میدانیم؛ نه لطفی در حق ما یا دیگران...
راست گفتهاند قدیمیها که «خوبی» اگر ادامه پیدا کند، دیگر لطف نیست بلکه وظیفه است؛ آدمهای خوب اما زمانی قدر و قیمت پیدا میکنند که ناگهان میروند. آنوقت چنان جای خالیشان را حس میکنیم که با خود خواهیم گفت کاش بودند و قدرشان را میدانستیم.
کارلوس کیروش وقتی از فوتبال ایران رفت، شاید خیلیها داغ بودند و متوجه نشدند اداره کردن تیم ملی ایران، در بهترین وضعیت ممکن با امکاناتی که همه میدانیم قابل قیاس با تیمهای درجه یک آسیایی نیست، چقدر هنر میخواست.
کیروش یک سر و گردن بالاتر از مربیانی بود که حتی نمیتوانند پنالتیزن اصلی تیمشان را در مهمترین بازی سال تعیین کنند و اتوریته لازم را ندارند؛ او یک تنه تیم ملی را میچرخاند اما زمان رفتنش فرا رسیده بود.
کیروش باید میرفت تا بعضیها به این واقعیت عینی پی میبردند اگر در این سالها در فوتبال آسیا سری در سرها پیدا کردیم دلیلش چه بود. حالا بفرمایید این تیم را تحویل بگیرید؛ میخواهیم ببینیم چگونه آن را اداره میکنید!
تقارن خداحافظی کیروش با عادل فردوسیپور یک مزیت ویژه دارد؛ روزی باید قدر آدمهای خوب زندگی و فوتبال را میدانستیم. برای ما که عادت به فحاشی بیدلیل و خالیکردن عقده دل بر سر هر سفرهای داریم، لحظهای باید با خود خلوت میکردیم که در طول این سالها با انسانهای شریف قصه فوتبال و این جامعه چه کردیم و آنها را چقدر بیرحمانه به رگبار تهمتهای آنچنانی بستیم!
دوست نداریم بنویسیم خوب شد هر دو با هم رفتند اما برای ما با این حافظه ضعیف تاریخی شاید این اتفاق لازم بود...