در این که این نسل مثل نسلهای قبل ستارههای محبوبی که به تنهایی چند ده هزار تماشاچی به ورزشگاه میکشاندند، ندارد، شکی نیست و این که پخش مستقیم فوتبالهای ناب اروپایی سطح توقع فوتبالدوستان را بالا برده و آنها دیگر برای تماشای یک رقابت بیکیفیت داخلی بلیت نمیخرند و وقت نمیگذارند، جای انکار ندارد اما درد فوتبال ما فقط کاهش ستاره و افزایش سطح توقع بیننده نیست. درد فوتبال همان است که مسعود شجاعی گفت، درد فوتبال همین است که فرهاد مجیدی میگوید (البته اگر طبق عادت زیرش نزند و تکذیب نکند!) درد فوتبال همین آلودگی محیط ورزشگاههاست که تماشاگر را فراری میدهد. از فرهاد مجیدی بابت تکذیبهای مکرر و بیدلیل و از مسعود شجاعی بابت بیانصافیاش نسبت به رسانههای ورزشی دلخوریم اما بخش درست حرفهایشان را نمیتوان نادیده گرفت... این فضای آلوده ورزشگاهها جایی نیست که یک برادر دست برادر کوچکترش و یک پدر دست پسرش را بگیرد و با خود به استادیوم ببرد. تماشاگر این گونه برای فوتبال ساخته میشود؛ پسری با پدرش یا برادری با برادرش به استادیوم میرود، هیجان فضای ورزشگاه جذبش میکند و مشتری دائم فوتبال میشود اما در شرایط فعلی که فحاشی کمترین و کوچکترین مشکل محیطهای ورزشی است و عدهای برای حفظ امنیت سکوها(!) و جلوگیری از شعارهای منفی تماشاگران، مجرم سابقهدار و لات و لنگه در لابهلای تماشاگران مینشانند تا هر جنبندهای حرف زد، حقش را کف دستش بگذارند، پدرها و برادرها خودشان هم رغبت نمیکنند به ورزشگاه بروند، چه برسد به این که کوچکترها را با خودشان ببرند.
به قول محمد دادکان، فوتبال را که خود فوتبال نمیتواند آلوده کند، فوتبال را دیگران آلوده میکنند. اگر عزم و ارادهای در کار باشد، پاکسازی فوتبال و از بین بردن این آلودگیها کار سختی نیست... کار بزرگی است به شرطی که خود فوتبالیها هم بخواهند.