باشگاه بارسلونا اسپانیا خود را نهادی برای ترویج فرهنگ كاتالان و كاتالانیسم میداند و براساس آن معیارهای اجتماعی و سیاسی خاصی را میپذیرد و رفتارهای جداگانهای نسبت به بقیه تیمها در دنیا دارد. هرچند این باشگاه سالهای متمادی با كمكهای هوادارانش اداره میشد اما امروز درآمدی بالغ بر 366 میلیون یورو دارد، دومین باشگاه پردرآمد جهان شناخته شده است و بزرگترین ورزشگاه اروپا را دارد. پنج قهرمانی در لیگ اروپا و 25 قهرمانی در لالیگا از بارسلونا تیمی بینظیر ساخته كه بعد از تیم آریستوكراتهای مادرید، دومین تیم باشد. بارسلونا با این توان مالی و قدرت مردمی و تاریخ طولانی هرچند منافع و اهدافش به خطر بیفتد، شوخی ندارد و تصمیم قاطع خود را هرچند غیرانسانی انجام میداد. بارسلونا در این فصل بعد از مادرید در رده دوم ایستاد اما مجبور شد عذر مربی پرتعصب خود لوئیس انریكه را بخواهد. این قانون فوتبال حرفهای است و به جز این استراتژی یك باشگاه نمیتواند كامل به سرانجام برسد.
بزرگان زیادی روی نیمكت این تیم نشستهاند و رفتهاند. از هلینو هررا، كوپالا، لوكینگهام، رینوس میشل، ادو لاتك، لوئیس منوتی، تری ونبلز، لوئیس آراگونس، یوهان كرویف، بابی رابسون، فانخال، ریكارد، گواردیولا و حالا انریكه كه چون هماندیشان خود از بارسلونا باید برود. رئال مادرید و بارسلونا با نایبقهرمانی قانع نمیشوند، تقابل این دو تیم، تاریخ یك قرنی دارد و بو و رنگ سیاسی به خود گرفته است. به همین دلیل انریكه با تمام ركوردهایی كه به دست آورد اما باید برود و این خاصیت حس بزرگ قهرمان شدن است، چیزی كه یوهان كرویف، نابغه فوتبال جهان به بارسلونا آموخت، داشتن حس برتریجویی بود. فلسفه كرویف با هلند در جام جهانی 1974 و باشگاههای اروپا در سه دوره پیدرپی با آژاكس و قهرمانی با بارسلونا در مقام بازیكن و مربی، همین تئوری یا دكترین بود؛ حس برتریجویی نسبت به حریف و پیروز شدن. بارسلونا به دنبال همین فلسفه باید قهرمان باشد، باید بالاتر از رئال مادرید قرار گیرد تا هواداران خود را حفظ كند. انریكه میرود و از اتلتیكو بیلبائو، ارنستو والورده میآید.