خبرورزشی/ امیرعباس واسعی؛ در بازگشت فوتبال و دوران پساکرونا، جمعهشب دو بازی همزمان از شبکه ۳ و ورزش پخش میشد. در یکی یوونتوس و میلان رودررو بودند و در دومی تیم مهدی طارمی در پرتغال مهمان بود و با پنالتی و گل خود او برد. به استثنای شادی ما ایرانیها از درخشش هموطنمان و موفقیت طارمی، چه جذابیت دیگری در بازی پرتغالی نسبت به جام حذفی ایتالیا وجود داشت؟
تفاوت در «بازیکنان» درون زمین بود. جاییکه رونالدو، بوفون، دیبالا، داگلاس کاستا، دوناروما و... باشند حتماً بینندگان تلویزیونی آن را انتخاب میکنند و اینجور جاهاست که فرق بازیکن با بازیکن مشخص میشود. میدانید که ما در ایران هرجا در عمل کم میآوریم از زبان مایه میگذاریم و الان در فضای مجازی، نفر سیام تیم محلات روستاهای اطراف برازجان هم خود یکپا مسی است، اما به مصداق مثل معروف: «دو صد گفته، چون نیم کردار نیست» و اینجا ما کاری با این عزیزان متوهم نداریم. برگردیم به دنیای واقعی و مسائل واقعی.
در غیاب تماشاگران، که نقش و حضورشان را نمیشود در جذابیت فوتبال انکار کرد فوتبال باید رگ حیاتی خود که همان حقپخش تلویزیونی است را با بینندگان درون خانه حفظ کند و در این شرایط اهمیت نقش بازیکن مشخص میشود. اینجاست که فوتبالیستها «بزرگ» میشوند نه با خودنمایی در اینستاگرام!
«مُد» در دنیای مصرفگرا مسئله مهم همه جوامع بشری است. خودش دنیای وسیعی است و کارشناس و تاریخ و دانشگاه و مدرک دارد. میگویند: «مدها هرچند سال یک بار برمیگردند» مثلاً پوشاک، یا موسیقی یا سلیقه سینمایی یا نقاشی... آهنگی که دهه ۷۰ میلادی پرطرفدار شده سبکی میسازد و امروز دوباره زنده میشود. یا مثل شلوار پاچهگشاد و لولهتفنگی که هرازگاهی دوباره دیده میشوند. فوتبال هم پدیدهای اجتماعی است و از قوانین مشترک تبعیت میکند. اگر به تاریخچه فوتبال نگاه کنید میبینید که از اواسط دهه سی میلادی و با پخش بازی آرسنال فوتبال وارد تلویزیون شد و وقتی بهعنوان یک صنعت پولساز و پردرآمد مطرح شد که حقپخش تلویزیونی گرفت.
وقتی قرار است در یک عرصه فعالیت کنی، ناخودآگاه تأثیر میگیری و اثر میگذاری. فوتبال وقتی قرار شد از حق پخش تلویزیونی و تبلیغات امرار معاش کند، وارد عرصه «مدیا» شد و طبعاً از قواعد دنیای سرگرمی تأثیر گرفت. فوتبال اگر پول میخواست باید مردم و بیننده تلویزیونی را سرگرم میکرد و اینجا بود که «بازیکنان بزرگ» به داد فوتبال رسیدند.
«سر استنلی ماتیوس» چرا تا چهل و چند سالگی بازی کرد و در دهه پنجم زندگی «توپ طلا» برد؟ پله، جرج بست، دنیس لاو، رایموند کوپا، آلفردو دیاستفانو، فرانس پوشکاش، ساندرو کوچیس، ژوست فونتن، یوهان کرویف و... تا دیگو مارادونا چه تفاوتی با بقیه فوتبالیستها داشتند؟ مصاحبه بلد بودند؟ فضای مجازی وجود داشت؟ با سیاستمداران عکس میگرفتند؟
آنها با هنر خود درون مستطیل سبز تفاوتها را رقم میزدند و شبکههای تلویزیونی برای خریدن حقپخش بازی آنها و تماشایشان پول میدادند. پس باشگاهها ثروتمند شدند و توانستند دستمزد بیشتری به آنها بدهند و نفرات بهتری برای کنار آنها در زمین بخرند و سیر تحولات رسید به عصر امروز که مسی و رونالدو همین نقش را دارند. کاری که کانتونا و زیدان و رونالدو و رونالدینیو و ریوالدو و بکام و فیگو و دلپیرو و باجو و... انجام دادند.
از اول بحث تا اینجا «تماشاگر درون میدان» کجا بود؟ بزرگترین ورزشگاههای جهان نهایتاً صد هزار نفر جا دارند و در طول فصل شاید به تعداد انگشتان دست پر شوند. اگر قرار بود فوتبال و اقتصاد فوتبال و تأثیرگذاری فوتبال تنها محدود به همین تعداد هوادار سینهچاک میشد- که بسیاری صرفاً برای تفریح سالی یکبار به ورزشگاه میروند و همراه ۲۴ ساعته فوتبال نیستند- هنوز در اوایل قرن بیستم بودیم و آماتور و اثری از جامها و باشگاههای امروزی نبود. پس میتوان نتیجه گرفت...
کرونا فوتبال را خالی از تماشاگر کرد. دورهای است که میگذرد و تا چندی دیگر ورزشگاه هم مثل سایر اماکن اجتماعی باز میشود. در این فاصله و در نبود شور و حرارت ورزشگاه فقط نقش بازیکن پررنگتر میشود. لیگ ما قرار است از چند روز دیگر آغاز شود. ۹ بازی بدون تماشاگر که بازیکنان باید جور خالی بودن ورزشگاهها را بکشند. حالا میآییم سراصل مطلب!
بازیکنانی که در اینستاگرام شاخ هستند، سه برداشت در نقد کرونا میگیرند و بهتر از ستاره سینما دیالوگ را با میمیک چهره و بازی بدن (بادی لنگویج) همراه میکنند، آنها که پول میلیاردی میگیرند و روی زمین و در مستطیل سبز خدا را بنده نیستند و مادر دهر روی دست آنها نزاییده، حالا که قرار است در ورزشگاه خالی به میدان بروند و دیگر خبری از شانتاژ بوقچی و فیلم بازی کردن برای هوادار و تحت تأثیر قرار دادن داور با هجوم و فشار تماشاچی نیست، چقدر «اینکارهاند؟!»
درست مثل مبارزی که بدون زره قرار است بجنگد!
سرداری که سپاه و ملازم همراه ندارد!
خودت هستی و هنرت!
بسما...، این گوی و این میدان.
پ. ن: دیالوگی هست در سکانسی مشهور از فیلم «برادرکشی» ساخته مرحوم ایرج قادری. جایی که به برادرش میگوید: «خب پسر، دیگر هیچکی دشمن هیچکی نیست. فقط کاکلی تو توی اون خونه است. اگر میخواهی، برو بیارش.»
و بعد: «من گفتم زنم را دوست دارم، اما تو گفتی عاشق هستی. اگر زن من آن سر دنیا بود با ۷ تا دیو دوسر، من میرفتم.»
حالا بهترین فرصت برای فوتبالیستهای ماست که در ورزشگاه خالی هنرشان را به رخ بکشند و بیننده را پای تلویزیون نگه دارند.