خبرورزشی/ اردشیر لارودی؛ یکم- در هفتهای که گذشت، مورد اول را، سیامک نعمتی تجربه کرد و یک پنالتی کلیدی را به تیر دروازه زد! مورد دوم، بلایی بود که دامن تیم فولاد اهواز و جواد نکونام را گرفت! گل گهر، در دقیقه ۹۲ یا ۹۳، روی پنالتی ساسان انصاری گل نخورد! و الا حالا دیگر صدرنشین نبود!
پنالتی زدن، هم هنری می خواهد تکنیکی، هم جربزهای لازم دارد با مایه های قدرت روح و هم باید زننده پنالتی را، دستمایهای داده باشد در شناخت حرکتی حریف روبهرو که راه ببرد به زاویهبندی و زاویهشناسی! هر چه لحظه زدن پنالتی خاصتر، برخورداری از این داشته ها لازم تر! و کسب این مهارت، با تمرین در شرایط شبیه ممکن می شود! چرا که، به عمل کار برآید و... کار نیکو کردن از پر کردن است!
نعمتی در هفته چند پنالتی می زند؟ یا جواد که حرفهایتر از سایرین است، بر چه اساس پنالتیزن خود را معلوم می کند؟ تمرین پنالتی زدن را جدی بگیرید! پنالتی زدن، روحیهای میخواهد بس توانمند!
درد تراکتور چیست؟ که یافت نمیشود!
دوم- تراکتور سومین بازیاش را هم پشت سر گذاشت! سه بازی بدون برد! سه بازی و هنوز دنبال تیم کامل دویدن! ظاهر امر این است که هنوز اتفاق بدی رخ نداده! تراکتور به منصوریان و منصوریان به تراکتور، مهلت بیشتری باید بدهند! تیمی که عناصر انسانیاش، تیمی که بازیکنانش از سال پیش باهمند و سال پیش، فاتح جام حذفی بوده، چرا باید به دنبال کاری باشد که برای انجامش همه ۳۷، ۳۸ مسابقه سال پیش کم بود، حالا باید ۴، ۵ مسابقه دیگر را هم در حالت کجدار و مریز، سپری کند!
تراکتور به زمان نیاز دارد! بسیار خوب، این را میتوان فهمید ولی نتیجه این امتیازهای از دست داده، قرار است چه دستاوردی باشد؟ تراکتور، میداند چه میخواهد یا نمیداند؟ تراکتور قادر است خواستههای خود را دستهبندی و تعقیب کند یا نمیتواند؟ و خلاصه کلام، تراکتور در پی چیست و کدام نداشته ای را یا کدامین کمداشتهای را میخواهد؟ اشکال کار کجاست؟ این چه نوشدارویی است که منصوریان میخواهد و تراکتور نمییابدش! و آیا اصلاً، درد تراکتور این است؟
۹ آذر، مطالبهگری یا سکوت و خاموشی
۹ آذر، مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید
سوم- امروز ۹ آذر است و دیروز هشتم آذرماه سال ۹۹ بود! دیروز که گذشت، چگونه سپری شد؟ رهاورد و سوغات نهم آذرماه ۱۳۹۹ چه شد؟ آیا اتفاقی که باید رخ میداد، حادث شد؟ آیا شد آنچه باید میشد؟
اعضای مجمع فوتبال- که میبایست ۸۵ نفر میبودند- چند نفر شدند؟ و مهمتر اینکه، چگونه جمع بودن و جمعیت شدن خود را، با عمل، با انجام وظیفه و با ایفای مسئولیت های خود به رخ کشیدند!
چگونه باید از ترسمان بگوییم و از امیدمان! ترس از اینکه شیوه نامرضیه ۱۲ سال پیشین را که نامبارک نشست هایی را در خود داشت، تکرار کرد تا همه چیز تلف شود یا امیدوار شویم به عمل در جوار علم و به مطالبه آنچه که فوتبال ایران را از بست و بندهای قبیلهگرایی رها کند و لیاقت و سزاواری و شایستگی را بر مسند تفکر و اندیشه و خرد جمعی بنشاند!
درباره هشتم آذر ۹۹، چه قضاوتی رواست: ...مبارک سفری که به مبارک عصری متصل شد تا دوره حکومت آدم های کوتوله فکری تمام شود، یا حالا حالاها باید از کوزه کمدانی و بیعرضگی آب نوشید؟ دیروز چگونه روزی بود؟ روز موعود یا یکی از همان روزهای وانفسا که ما را دست به گریبان نادانی و کمدانی کرده است؟
خیبر خرمآباد
تیمی که لازمش داریم
چهارم- هفته های باختن نباید زیاد طول بکشد! همین امتیازهای «تک و توک» است که در روزهای پایانی، یک تیم را ناکار میکند یا کامرواییاش را موجب میشود! در این مقوله چه لیگ برتری باشی یا در لیگ یک، فرقی ندارد! نخستین بازی همانقدر مهم است که بازی آخر! به هر حال باید برد و نباید باخت! نباید به باختن عادت کرد! در امتیاز دادن، حتی با فریاد گوش خراش هم که: جناب مازیار! ای تو که ملوان دومی! مفت نباز! بلکه اصلاً نباز! به هیچ قیمتی بازنده نشو! ملوان که در انزلی نمیباخت! همینطور باید رایکای بابل را به خودش آورد که قدر گل های زدهاش را بجا آورد و برد ۳ امتیازی را با باخت یک امتیازی- همان تساوی- عوض کند!
باید مثل خیبر خرمآباد بود که سهتا سهتا میزند! باید نظیر هوادار بود که اسم «عنایتی» را بلند کرده است! یا استقلال خوزستان که در بادران توفان به راه انداخت! توفانی که تا به حال، فرهاد کاظمی را کنده و برده است! آقا فرهاد را! و این حکایت همچنان باقی است!