خبرورزشی/ چهرهها؛ ناصر حجازی جزو فوتبالیهای تحصیلکرده و صاحب نظر محسوب میشد. او فقط شبیه خودش بود و به همین دلیل با بسیاری از اهالی فوتبال تفاوت داشت. صراحت لهجه و صداقت حجازی زبانزد عام و خاص بود. اگر آن بیماری وحشتناک سراغ مرد شیکپوش و محبوب فوتبال ایران نمیرفت ناصرخان از دیروز تازه وارد ۷۱ سالگیاش میشد. مصاحبههای ناصرخان اکثر موارد خواندنی بود. او خودش را یک شهروند عادی میدانست و در مصاحبههایش درباره مسائل روز جامعه و مشکلات مردم صحبت میکرد؛ بخشهایی از چند مصاحبه او را به صورت کوتاه بازنشر کردهایم، بخوانید:
* اگر توجه کنید چون پست دروازهبانها انفرادی است، آنها شخصیتی جدا از دیگر بازیکنان زمین دارند. یعنی معمولاً چیزی کم دارند. در تمام دنیا همینجور است. آنها دیوانهترین عضو یک میدان به حساب میآیند. معذرت میخواهم چون خودم هم در این کار هستم راحتتر میتوانم حرف بزنم. امیدوارم آنها ناراحت نشوند. اگر چیزی کم نداشتند، خب معلوم است نمیرفتند زیر بارانی از مشت و لگد حریفان قرار بگیرند.
* در آن دوران مستر رایکوف باعث شد تا من دروازهبان شماره یک تیم ملی بشوم و مردم مرا بشناسند. در اواخر دوران مربیگریاش، من به او کم لطفی کردم. او مرا بزرگ کرد. مثل پدری مهربان تربیتم کرد. از کم لطفیام سریع و سخت پشیمان شدم. آخرین بار یک روز در اصفهان وقتی که شهباز (تیم ما) سپاهان (تیم رایکوف) را ۴ بر صفر شکست داد، آخر بازی من رفتم دست و صورتش را ماچ و عذرخواهی هم کردم.
* پرویز مظلومی مربی تاکسیرانی بود من رفته بودم تماشا. من علی دایی را آنجا دیدم و به او گفتم علی دایی را میخواهم پرویز گفت تکنیک نداردها! گفتم نه، او خوب میشود. ۴۰۰ هزار تومان دادیم علی دایی آمد که شش ماه اول گلهای زیادی زد و رفت تیم ملی.
* من در زندگیام خیلی از موقعیتها را از دست دادهام اما هرگز حاضر نشدهام که مجیز کسی را بگویم و زیر بار حرف زور بروم. من آن موقع هم با خیلیها درگیر شدم و حتی با آتابای هم درگیری داشتم. به طوری که یک بار کارم با او به درگیری لفظی کشید و به او بد و بیراه گفتم. حتی تهدیدم کردند گفتند میبریمت ساواک کتکت میزنیم اما از کسی معذرتخواهی نکردم و زیر بار حرف زور نرفتم. مثلاً همین آتابای اسبسوار بود و گاهی وقتها با اسب و چکمه میآمد تمرین تیم ملی و میخواست به همه دستور بدهد. من همیشه جلوی او میایستادم و اجازه نمیدادم که بخواهد دستور بدهد. آن موقع همه به من میگفتند حجازی حرف نزن، میآیند تو را میبرند ساواک. میگفتم چرا حرف نزنم؟ آخر این آقا کی هست که میآید اینجا و میخواهد به ما دستور بدهد؟ او اصلاً نمیفهمد فوتبال چیست. اگر پدرش اسطبل دارد اما حق ندارد بیاید سر تمرین تیم ملی! من هیچ وقت از کسی نترسیدهام و حرفم را زدهام و زیر بار حرف زور هم نمیروم.
* قبل از بازی ایران و هلند، من، علی پروین، نصرا... عبداللهی و محمد صادقی در هتل نشسته بودیم و نقشه میکشیدیم که در بازی با هلند چه کار کنیم که زیاد گل نخوریم. علی پروین گفت: ما که گرمکنهایمان مشکی است بنابراین اول بازی میرویم و با آنها دست میدهیم و میگوییم پدر و مادرمان مرده است. اگر ممکن است زیاد به ما گل نزنید و ما را راحت بگذارید. اتفاقاً همین حالت هم شد و ما از تیم قدرتمند هلند زیاد گل نخوردیم. البته پروین پیش از بازیها هم خیلی کرکری میخواند. تا دلتان بخواهد برای هلند و بقیه تیمها خط و نشان میکشید. وقتی خبرنگارها میآمدند و با او مصاحبه میکردند میگفت ما کمتر از دو گل به هلند نمیزنیم. خبرنگارها هم تعجب کرده بودند و میگفتند این ایران عجب تیمی است که به کمتر از دو گل مقابل هلند قانع نیست. آنها نمیدانستند که ما شوخی میکنیم.
* مگر بیغیرتم که نسبت به سرنوشت کشورم بیتفاوت باشم... آمدهاند و یارانهها را برای مردم ایجاد کردهاند. زندگی مردم بهتر نشده که بدتر هم شده است. خدمت به مردم یعنی فراهم کردن رفاه و آسایش آنها... من ناصر حجازی هستم، سرد و گرم روزگار را چشیدهام. عمری از من گذشته است... حرفهایم از سر دلسوزی است... مردم را دوست داشته باشید تا آنها هم شما را دوست داشته باشند. مردم معنای خدمت را میدانند و اگر آن را احساس کنند پا به پای دولت میآیند.
* با این سطح درآمد مردم چطور زندگی کنند؟ ادامه این روند نتیجهاش میشود فقر و فقر یعنی فساد، فحشا، طلاق و... کارشناسی فقط بازی با آمار و ارقام و... نیست. کارشناسی یعنی زندگی با مردم و لمس کردن درد و مشکلات آنها از نزدیک. کارشناسی یعنی رونق بخشیدن به تولیدات داخلی. امروز شاهد هستیم که بسیاری از کارخانههای ما یا ورشکسته هستند یا صاحبان آنها جهت جلوگیری از ورشکستگی، کارخانههایشان را تعطیل میکنند که نتیجه آن بیکاری کارگرهاست و این مشکلات در پایان باعث از هم پاشیده شدن کانون خانوادهها و ایجاد مشکلات اجتماعی و اخلاقی میشود.
* بعضیها میگویند تو همچین دروازهبانی نبودی که اینقدر معروف شوی و مردم دوستت داشته باشند. من میگویم شما روزهای سخت مرا ندیدید که ۱۵ ساله بودم برای رفتن به سر تمرین در میدان خراسان یک نان بربری میگرفتم دستم و پیاده میرفتم. وسط گل و برف چقدر تمرین کردم. حتی در دوران مربیگری هم واقعاً زجر کشیدم. بارها رسیدهام تا لبه پرتگاه و خدا مرا نگه داشته. یک نفر آن بالا هوای من را دارد. الان میبینم تا پلک زدم جوانی رفت ولی توکلم به خداست. او دستی بالای همه دستهاست.
* آتیلا؟ من یک زمانی فیلمی دیدم به نام آتیلا که خیلی از آن خوشم آمد. دوست داشتم پسرم جنگجو و قوی شود اما خیلی در زمین بر عکس نامش ترسو بازی میکرد. یک بار برداشتم بردمش خانه محمد پارسا. تعریف کردم این بلند شد سر بزند و افتاد زمین. همین رویش تأثیر گذاشت وگرنه میشد نترس و سرزن بماند.
* اگر بگذارند میشود کار کرد. مدیری که سالم نباشد نمیتواند پاکسازی کند. کسی که میخواهد کار کند ولو آنکه یک ماه سر کار باشد باید کارش را بکند و به دنبال بهانه نگردد حتی اگر تنها باشد. یک مثال خانوادگی برایتان میزنم؛ برادر همسر من مدیر کل یک اداره بود. یک آقایی پیشنهاد یک میلیون دلاری به ایشان داد تا با یک امضا اجازه واردات شیرخشک را بدهد. در یک مهمانی همان آقا به همسر من از برادرش گله کرد که مجوز را امضا نمیکند و زمانی که همسرم از برادرش گله کرد که چرا مجوز را امضا نمیکند، گفت: «این چه حرفی است میزنی خواهر، امضا کنم تا میلیونها قوطی شیرخشک فاسد را وارد بازار کند». یک ماه بعد اما [...]
* من رفتم در انتخابات ریاست جمهوری ثبت نام کردم تا همه متعجب شوند و ببینند حضور یک ورزشی در یک مقام سیاسی چقدر عجیب است، بلکه بفهمند حضور آنها هم در ورزش عجیب و نگرانکننده است. تأیید صلاحیت نکردند و مطمن بودم تأیید صلاحیت نمیکنند اما حداقل اینجوری حرفم را که ورزش جای آنها نیست زدهام.
* هر وقت استقلال و پرسپولیس خصوصی شدند، پول خودشان را درمیآورند اما نمیگذارند این دو باشگاه روی پای خودشان بایستند. اگر استقلال را به من بدهند نمیگذارم یک دقیقه هم فیلم بگیرند؛ در تمام دنیا ۷۰ درصد درآمد باشگاه از حق پخش تلویزیونی است. به من باشد، حتی نمیگذارم از تمرینات فیلم بگیرند.
* فکرش را هم نمیکردم مریض شوم اما همه نزدیکانم میگویند چشمم کردند. میآمدند میگفتند ماشاءا... ناصرخان قالی کرمون شدی؛ آنقدر گفتند که موهایم را از دست دادم. برای کسی که ۲۰ سال مو نداشته سخت نیست اما برای من سخت است.
بیشتر بخوانید: حسن روشن: به قولی که به ناصر حجازی داده بودم وفا کردم