خبرورزشی/ اردشیر لارودی؛ چه جوری نگاه کنیم به بازیهای هفته پیش؟ از جز به کل برویم یا از کل به سوی جز باید رفت؟ بازیهای بهتر را یک به یک باید زیر ذرهبین برد یا اینکه اتفاقات و صحنههای ممتاز را از دل حوادث اتفاقیه استخراج کنیم و نور روشنگری بر آنها بتابانیم؟
یکم- گل هفته
گلگهر و استقلال را جور دیگری ارزیابی کرده بودیم! بازی بزرگ هفتهاش دانسته بودیم! دستکم در یک مورد، باید یک پرده از پیکار پرسپولیس- ذوبآهن را شاهبیت همه اتفاقات بدانیم و برایش هورای فراوان و هورای بسیار بلند کشید! آری، درست دیدهاید و صحیح ارزیابی کردهاید! گل دوم بازی! گل مساویکننده نتیجه! گل ذوبآهن به پرسپولیس! همه چیز در این صحنه، درست بود و دقیق بود! حرکات ذوبیها در این لحظه صحیح بود و منتظره! پرسپولیس، انتظار میکشید تا گل بخورد! ذوبآهن، آن «آنی» را میساخت که باید پدیدش میآورد!
این گل، عطر دیگری داشت! این گل، از رنگ و بوی دیگری برخوردار مینمود! تغییر حالت از دفاع به حمله آن هم در کمال سرعت! آن هم در اوج اراده تاکتیکی و آن هم با عیار صددرصدی از دقت! میتوان گل ذوبآهن را از لحظه زدن گل آخر آنالیز کرد! میتوان از پاس آخر گفت و میتوان از حرکات توأمان دستهجمعی! میتوان گل ذوبآهن را به سه آن و سه نفر نسبت داد، ولی بیتردید نقش بزرگ و اهرم اصلی را در زمانی باید جستجو کرد که حمله بعد از دفاع با پاس نخست که بسیار هم ساده و کاملاً معمولی بود، عملیاتی شد! بقیه بازی، در یک حالت خودبخودی «اثیری» سپری شد! در یک خودبخودی کاملاً ناخودآگاهانه!
قرار بود بازی دیگری را شاهد باشیم! به خودمان قبولانده بودیم که فوتبالی از جنس متفاوت انتظارمان را میکشد! یک سوی میدان محمود فکری بود و نیاز مبرمش برای برنده شدن! سوی دیگر را قلعهنویی میساخت با همه میلی که دارد به برنده شدن و بلند پریدنهای همیشگی! بازی خوبی شد! مطابق میل همگان!
دوم- استقلالی شدن
محمود فکری دارد به چیزی دست مییابد که لازمه «کار» در استقلال است! محمود فکری دارد واجد جوهر حضور و اول شخص بودن در تیمی میشود که یک عمری را در آن سپری کرده است! فکری بازیکن، برای ایفای نقش در قالب یک مربی، آن هم مربی تیمی به نام و با ویژگیهای استقلال، به بایستههای چندی نیاز دارد! هم بایستههای دانشی و هم بایستههای مدیریتی! هم سواد کافی برای کم نیاوردن در استقلال و هم کاریزمای به اندازه، برای مدیریت و بلکه راهبری تیمی با این وزن و این سنگینی! لازم بود -هنوز هم لازم است- که رفتهرفته، فکری مربی از قالب فکری بازیکن خارج شود! لازم است و ضروری که تفاوتهای فکری بازیکن در قالب جدید رنگ ببازد!
و باخت! درستتر این است که از آغاز این پروسه دگردیسی و این تحول شخصیتی حرف بزنیم که هنوز راه نارفته طویلی را باید طی کرد! باید فکری پختهتری را در کوره حوادث پزاند! باید مربی گرم و سرد چشیدهتری را بالای سر استقلال و نه در کنار این تیم داشت!
درباره استقلال یک اعتقاد صحیح این است که: ...بازیکنان خودش را به سلیقه و با فلسفه خودش میسازد و باید هم! در مورد مربی استقلال هم اصل همین است! دانش عام، کردار خاص! مسلط به سواد روز، متکی به تجربه ویژه! نوشیدن آب از آبشخور همگانی ولی با ظرف مخصوص! با جام ویژه!
یک اصل در این میانه، تحمل فشار است! اصل دیگری، تن دادن به انواع مبارزهگری است! و مهمترین ویژگی: ...نباختن خود حتی در لحظههای باختن نتیجه است!
فکری، دارد برنده شدن به سبک و سیاق استقلالیها را -مربیان استقلال را- تمرین میکند و یاد میگیرد و عبور از آتش ناملایمات را بخشی از توان و قدرت کاری خود بهشمار میآورد! استقلال، یک مربی دیگر میسازد!