خاطره‌ای از سرمربی جنجالی تیم ملی ایران که تا به حال در جایی نخوانده‌اید ...
زمان مطالعه: ۱ دقیقه

خاطره‌ای از سرمربی جنجالی تیم ملی ایران به مناسبت دیدار اتفاقی او با سفیر ایران در کرواسی مرور می‌کنیم که تا به حال در جایی نخوانده‌اید.

آرتین زهرابی؛ در یکی از اردوهای تیم ملی ایران که آن وقت‌ها در کمپ تیم‌های ملی برگزار می‌شد، پس از پایان تمرین با چند همکار بسیار خوب و خوش قلم به سمت لابی هتل حرکت کردیم.

رضا چلنگر نقش اساسی و حیاتی را ایفا می‌کرد و زبان هر دو سمت ماجرا بود و با همان شور و حرارت وصف ناپذیر، هر آنچه میروسلا بلاژویچ می‌گفت را برایمان ترجمه می‌کرد.

بلاژویچ با تیم ملی که تازه از یک سفر خارجی برگشته بود با عصبانیت گفت: نمی‌دانم تا چند وقت دیگر باید با این بچه‌ها (منظورش ملی پوشان بود) تمرین سانتر کنم، نظم پذیری را در تیم به آنها یاد بدهم و حتی انضباط را هنگام صرف ناهار و شام یادآوری کنم؛ مگر این چیزها یاد دادنی است؟

چیرو عصبانی بود و سعی می‌کرد درد دل‌هایش را جوری عنوان کند که به هیچ کس بر نخورد. حرف‌های مهمی می‌زد و تذکر فرهنگی می‌داد و حتی در بخش رسانه‌ای نیز گلایه‌هایی داشت.

روزنامه‌ای (صبح ورزش) در دست رضا چلنگر بود. نگاهش به سمت صفحه یک زیر جلد رفت و ستون «یادداشت اول» را نشانه گرفت؛ عکس کوچکی که بالای یادداشت بود را نشان داد. بلاژویچ گفت: این آقا سردبیر روزنامه این بچه‌هاست؟ چلنگر سرش را به آهستگی تکان داد: بله چیرو.

بلاژویچ عینکش را پایین آورد و دو بار با لحنی ملایم گفت: آدم خوبیه، آدم خوبیه؛ نویسنده آن یادداشت اردشیر لارودی بود ...

خاطره‌ای از روزهای پرآشوب تیم ملی در اواخر دهه هفتاد؛ به مناسبت دیدار اتفاقی سفیر ایران در کرواسی و پیام بلاژویچ به مردم ایران در ۸۶ سالگی: سلام من را به ایرانی‌ها برسانید؛ بیماری سختی دارم. به آنها بگویید دعایم کنند.

وب‌گردی و دیدنی‌های ورزش

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

پربازدید امروز

آخرین خبرها

منهای ورزش

بازرگانی