امیرعباس واسعی؛ باور کنید این سوژه قرار بود هفته قبل نوشته شود ، یعنی درست همان زمان که حکم کمیته استیناف اعلام و باشگاه گلگهر علیه آن موضع گرفت. سپس باشگاه استقلال دست به بیانیه شد و ... در حالت عادی این سوژه سوخته بود اما ظرف همین یک هفته آنقدر این اتفاق تکرار شده که باید نوشت ! اینجا کشور لحظههاست!
معضل بیانیه نویسی
باشگاهی بیانیه مینویسد و خارج از زمین فوتبال به دنبال تغییر قوانین است. آن یکی رانت میخواهد و امتیاز و خیلیها دنبال ترساندن داور و خلاصه فرار به جلوهستند! باشگاهی دیگر جواب میدهد و در این وانفسای بلبشو «خودی و غریبه» هم نمیشناسند! کم بیاورند به بازیکن و مربی و اسطوره خودی هم حمله میکنند! و همین طور حاشیه برای فوتبالی که همه قبول دارند هیچ چیز از حرفهایگری ندارد روی هم تلنبار میشود.
در آخرین نمونه تا لحظه نگارش، علیرضا بیرانوند حقش را خواست و باشگاه پرسپولیس که نداده علیه او بیانیه مینویسد! ملیپوش پرسپولیس مجبور به پاسخگویی میشود و رویارویی هواداران با چهرهها توسط مدیرانی که ضعف اصلی از آنهاست!
معضل بیانیه ننویسی
این کارغلط تا آنجا پیش رفته که به مصداق مثل «زنده و مرده اش دردسر است» بیانیه ننوشتن هم منجر به حاشیه میشود! علیرضا بیرانوند وارد کتاب رکوردهای گینس میشود و از این دلخور که چرا در سایت فدراسیون فوتبال هیچ بیانیه ای برای او نوشته نشده، در حالی که برای بازی امیر عابدزاده در دسته دوم اسپانیا هر روز فیلم و عکس منتشر میشود...
دو ملی پوش دلخور، آنجا که باید تکیه گاه همه باشند. اتفاقی که دودش مستقیم به چشم تیم ملی میرود.
در دنیای حرفهای چه خبر است؟
فقط برای اینکه بدانید فوتبال ما تنها یک شمایل یا بهتر و صادقانه تر - یک کاریکاتور- از فوتبال حرفهای است کافی است به تنها مورد بیانیه در دنیای حرفهای طی همین یک هفته نگاه کنید.
«میسون گرینوود» ملی پوش ۲۰ ساله انگلیسی مرتکب خطایی در زندگی شخصی شده و بلافاصله تمام واکنشها به صورت اتوماتیک ردیف میشوند. باشگاه منچستر یونایتد بیانیه مینویسد و ضمن محکوم کردن او قراردادش را به حالت تعلیق درآورده و از هواداران میخواهد اگر میخواهند پیراهن او را با کس دیگری عوض کنند به باشگاه مراجعه کنند! کمپانی نایکی نیز بیانیه مینویسد و ابتدا حمایتش از او را به حالت تعلیق و در بیانیه بعدی قراردادش با گرینوود را رسماً خاتمه میدهد.
قبل تر نیمه آبی منچستر در قبال قهرمان جهان - بنجامین مندی - چنین کرده و چنان شانی برای بیانیه و نوشتن میسازند که کسی جرات ورود بی تخصص و بی دلیل به این عرصه را نمیکند؛ اما اینجا ...!
قلم دست قوم
ریشه همه مشکلات فوتبال ما در حضور مدیران ناکاربلد است. مدیرانی که اتوبوسی و تنها به واسطه ارتباط (!) وارد این عرصه میشوند و هیچ بویی نه از مدیریت و نه از فوتبال نبردهاند.
آنها که اتوبوسی میآیند با خود پسر خاله و پسر عمو و پسر دایی را هم میآورند ! هنری هم که ندارند، پس مجبورند آنها را پشت میزهای باشگاه جای بدهند! بدین ترتیب شرط فوتبال حرفه ای که داشتن مدیر رسانهای و فعالیت در دنیای حرفهای رسانه است به همین راحتی تبدیل به دلیلی برای پرداختهای دلاری و سفر خارجی به قوم و خویشها میشود و کاش به همین راضی بودند.
مدتی بعد «مدعی» هم میشوند
نتیجه آن است که این عشق شهرتها برای مطرح کردن خود بیانیه مینویسند و از نام و اعتبار باشگاه و علاقه مردم به فوتبال برای نفع شخصی استفاده میکنند. دیگر مهم نیست این بیانیهها چه لطمهای به فوتبال و فرهنگ میزند ...
نگاه کنید به سر تا پای این فوتبال، از فدراسیون تا باشگاههای پرطرفدار و باشگاههای صنعتی، کسانیدر سمتهای رسانه ای و روابط عمومیفعالند که نه بیان دارند و نه نوشتن بلدند! در طول زندگی هرگز یک مسابقه فوتبال را از نزدیک نگاه نکردند، چه برسد به کار رسانهای!
مرگ فرهنگ و فوتبال ...
و به این ترتیب بیانیه نویسی و روابط عمومیکه باید بازویی در خدمت باشگاهداری حرفهای باشد تبدیل به پاشنه آشیل همان باشگاه شده و به جای اینکه باری از دوش مدیران بردارد ، باری میشود و حاشیه ای تولید میکند!
چوب دو سر طلا که دودش به چشم کادرفنی و بازیکنان و در نهایت هواداران همان باشگاه و فرهنگ عمومیمیرود اما دکان دونبشی هم هست تا عدهای بی هنر به نان و نوایی برسند و همیشه باشند...