علی دایی دوره پر فرازونشیبی را در فوتبال ایران پشت سر گذاشته و امروز تبدیل به یکی از محبوبترین چهرهها در ایران شده است. خیلیها در تعریف از او میگویند دایی کسی است که طرف مردم ایستاده و حرف حق میزند. خودش چند روز پیش در گفتوگو با عادل فردوسیپور گفت جایگاهی که بین مردم دارد را با هیچچیز عوض نمیکند.
اقدامات عامالمنفعه به همراه بالا بردن پرچم ایران در رویدادهای بینالمللی بخش دیگری از دلایل محبوبیت شهریار فوتبال ایران است. کارهایی که دایی انجام میدهد را بقیه هم کم و بیش انجام میدهند. مواضع دایی هیچگاه رادیکالتر از بقیه نبوده است. اگر او در مورد گرانیها حرف میزند بقیه هم میزنند. اگر او میگوید امروز هیچکس در این مملکت سر جای خودش نیست بقیه هم قبلا گفتهاند. اگر مردم او را به عنوان انسانی خودساخته میشناسند که با زحمت به جایگاهش رسیده خیلیهای دیگر را هم میتوان مثال زد که با تلاش فردی و بدون رانت و پارتی موفق شدهاند. کمکهای مالی و معنوی دایی را هم بقیه کموبیش به شکلهای مختلف انجام میدهند. پس طرح این سوال درست است که چرا دایی دایی شد و بقیه نمیشوند؟
چرا وقتی دایی میگوید «فلان کارشناس صداوسیما خجالت نمیکشد به مردم میگوید فلان چیز را نخورید» همه جا وایرال میشود و وقتی بقیه میگویند اتفاق خاصی نمیافتد؟ دلیل این مساله را میتوان در یک کلمه توصیف کرد: صداقت. با احترام به همه منتقدین و آنهایی که سعی میکنند به شکل کلیشهای طرف مردم بایستند تنها تعداد معدودی را میتوان پیدا کرد که اظهاراتشان صادقانه است. تنها تعداد محدودی هستند که از صمیم قلب حرف میزنند. به همین دلیل است که وقتی دایی اشک میریزد و میگوید «خدا هیچ پدری رو شرمنده بچههاش نکنه» مردم میپذیرند.
دومین گلزن برتر تاریخ فوتبال جهان در آخرین مصاحبه خود جملهای را گفت که میتوان از آن به عنوان کلید ورود به راز محبوبیت دایی استفاده کرد. دایی گفت «من هیچوقت آویزان فوتبال نبودم.» امروز دیگر کسی شک ندارد که دایی هرگز آویزان فوتبال نبوده است. به همین سیاق دیگر کسی شک ندارد که وقتی دایی میگوید هیچکدام از سیاسیون برایش کاری نکردهاند راست میگوید. وقتی تاکید میکند که کلا دو بار در مراسم افطاری روسای جمهور شرکت کرده و بابت همان دو بار هم پشیمان است همه قبول میکنند. بقیه این طور نبودهاند. اکثرا گفتهاند نیازی به کسی ندارند و روی پای خودشان میایستند اما برای گرفتن سمتهای بهتر با سیاسیون لابی کردند. در ایام انتخابات تلاش کردند طرف نفر برنده باشند. در میتینگها بودهاند. با فلانی و فلانی نشست و برخاست کردهاند. از مواهب همکاری با قدرت سود بردهاند و سرمربی، رییس فدراسیون یا مدیرعامل شدند. برای همین وقتی از مشکلات مردم میگویند خندهدار از آب درمیآید. وقتی ادعا میکنند دغدغهمند هستند مصنوعی به نظر میرسد.
برای رسیدن به نقطهای که دایی رسیده باید خیلی زحمت کشید. به اندازه تمام زحمتهایی که یک فوتبالیست برای رسیدن به بالاترین سطح فوتبال دنیا انجام میدهد و شاید هم بیشتر. یک فرد باید آنقدر خودساخته باشد و آنقدر بنای زندگیاش را مستقلانه بالا برده باشد که اطمینان پیدا کند بدون کمکهای این و آن هم سرپا میماند. یقین داشته باشد اگر فلان جناح سیاسی پشتش را خالی کرد زمین نمیخورد. همین امروز خیلی از مقامات ورزش و روسای فدراسیونهای ورزشی با عوض شدن دولت عمرشان تمام میشود. خیلی از سرمربیان با تغییر مدیران عامل باید غزل خداحافظی را بخوانند و برخی از بازیکنان با عوض شدن سرمربی فوتبالشان تمام میشود. اینها همه یک نوع وابستگی است که استقلال آدم را میگیرد و آدمی که استقلال نداشته باشد موضعگیریاش هم فیک است.
متاسفانه تعداد چهرههای ملی ایران روز به روز در حال کم شدن است. چهرههایی که همه مردم در شرایط فعلی با هر گرایش سیاسی و اجتماعی قبولشان داشته باشند. همان تعداد محدود هم هر روز بیشتر تحت فشار قرار میگیرند تا شاید یک جایی وا بدهند یا بارشان را جمع کنند و بروند. دایی یکی از این معدود چهرههاست. کسی که میتواند در شکافهای اجتماعی نقش بازوهای نگهدارنده را ایفا کند. میتواند همه را دور یک محور جمع کند. درست مثل آن شبی که توی مراسم قرعهکشی جام جهانی شرکت کرد و همه از دیدنش کیف کردند. این اتفاق در مورد هر کسی رخ نمیدهد...