اما امان از این یک دهه گذشته، امان از دهه ای که دیگر خالی شد از قهرمانی، دیگر خالی شد از حضور مداوم در آسیا و متاسفانه دوری دو ساله از آسیا... کسی هنوز باورش را ندارد که چه بر سر این باشگاه آمده است؟ چه بر سر این تیم آورده شده است؟ آیا این تیم همان تیم یک دهه پیش است؟ این تیم همان تیم دو دهه پیش است؟ این تیم همان تیمی است که پیشتاز تیمهای داخلی در آسیا بود؟ نه این تیم دیگر حتی رنگ آن تیم را هم ندارد چه برسد به بوی آن تیم.. نه رنگی و نه بویی و تنها یک نام.
تنها یک نام مانده است و هوادارانش به همین یک نام دلخوش مانده اند، نامی که شاید دیگر مثل گذشته پرآوازه نیست اما هنوز هست، هنوز وجود دارد، هنوز نفس میکشد حتی اگر غریب مانده باشد، حتی اگر دور مانده باشد اما هنوز استقلال است، هنوز قدیمیترین تیم این آب و خاک است، هنوز میتوان با خاطرههای شیرین گذشتههای دورش هم زندگی کرد، نفس کشید حتی با حسرت.
استقلال امروز در نبود حجازیها، پورحیدریها، علی دانایی فرها، احدیها، مظلومیها و در کنار پیشکسوتانی همچون علی جباری و حسن روشن و اکبر کارگرجم و جواد قراب و برادران بیانی و... غریبانه هفتاد و هشتمین پاییز عمر خود را جشن گرفت (جشن که چه عرض کنیم تنها از این تاریخ عبور کرد) در سکوت و حسرت خود تا شاید باز آفتاب آرامش دوباره بر چهره این تیم قدیمی به گرمی بتابد.
محمود فخرالحاج| باشگاه خبرنگاران آزاد