شاهرخ بیانی، کاپیتان اسبق استقلال که با این تیم سابقه قهرمانی در آسیا را هم دارد، پنجم مرداد سال ۱۳۹۱ مصاحبه مفصل و خواندنی با ما انجام داد که نگاه کردن به چکیده حرفهایش هنوز هم جذابیت خاصی دارد:
- سال ۱۳۵۵ و در ۱۶ سالگی به استقلال پیوستم. در دوره آقای جگیج بود و ایشان هر روز من را از دروازه شمیران تا نظامآباد که محل تمرین استقلال بود، میبرد. انصافا او خیلی گردنم حق دارد. شاهین هم یک سال از من کوچکتر است و دقیقا یک سال بعد از من فوتبال را شروع کرد.
- قرار بود در بازیهای آسیایی ۱۹۸۲ دهلی حضور داشته باشم اما قبل از این مسابقات برایم پاپوش دوختند و همین باعث شد از تیم ملی خط بخورم.
- در نیمه نهایی جام ملتهای ۱۹۸۴ هنگامی که به مصاف عربستان رفتیم، نمایش خیلی خوبی ارائه کردیم و همان نیمه اول من گل زدم اما تعویض اشتباه ناصر ابراهیمی در فینالیست نشدن ما نقش زیادی ایفا کرد. ناصر محمدخانی در آن مقطع اوج فوتبال خود را سپری میکرد و حضورش در زمین باعث میشد تا دو مدافع عربستان داخل زمین خودشان بمانند و جرات نفوذ نداشته باشند اما آقای ابراهیمی ناصر را در دقایق پایانی بیرون کشید و رضا احدی را به میدان فرستاد. همین اتفاق باعث شد دفاع راست عربستان فرصت نفوذ پیدا کند و توانست توپ را روی دروازه ما بفرستد. شاهین هم اتفاقی به خودمان گل زد. در نهایت کار به پنالتی کشید و ما باختیم.
- تنها پنالتی که در استقلال و تیم ملی هدر دادم، اسفند سال ۱۳۶۹ بود. همان فینال معروف جام حذفی با ملوان. در آن روز اصلا نمیخواستم پنالتی بزنم و نامم جزو ۵ ضربه زننده اول هم نبود اما وقتی کار به پنالتی ششم رسید، پرویز مظلومی کنارم آمد و گفت شاهرخ! جان هر کسی که دوست داری، برو بزن. اصلا بزن بیرون اما بزن. کسی را نداریم که پنالتی بزند! من هم به اجبار زدم و توپ از شانس بد به تیر خورد تا ملوان قهرمان شود.
- قبل از مسابقه معروف با استقلال در سال ۱۳۶۵ علی پروین با صراحت اعلام کرد اگر پرسپولیس صاحب پنالتی شد هیچکس به توپ دست نزند و فقط شاهرخ باید پشت ضربه قرار بگیرد. اتفاقا پنالتی شد و من هم آن را گل کردم.
- در مورد قضیه پیوستنم به پرسپولیس باید بگویم که میدانم دل خیلیها از این اتفاق شکسته شد اما مردم باید شرایط من را هم درک کنند. باور کنید دل شاهرخ را شکستند و او را از استقلال بیرون کردند. در آن مقطع به بازیکنان استقلال و پرسپولیس زمین شهری میدادند و از طرف ما هم سعید مراغهچیان گرفت اما به استقلالیها نگفت. وقتی قضیه را فهمیدم، سر تمرین دعوا کردم و گفتم مرد حسابی! حتی هواداران همین زمینها را گرفتند اما تو چرا به امثال من و نعلچگر که متاهل هستیم نگفتی تا زمین بگیریم و برای خانوادهمان خانه بسازیم؟ کار بالا گرفت و باشگاه از مراغهچیان حمایت کرد به همین خاطر ول کردم و رفتم.
- همان زمان یکی از اطرافیان آقای پروین با من صحبت کرد و قرار شد از طریق او زمین شهری بگیرم که البته هرگز این زمین را به من ندادند. دوستان علی پروین گفتند حالا که از استقلال قهر کردهای، بیا برای پرسپولیس بازی کن. من هم یک فصل برای پرسپولیس بازی کردم و بعد رفتم قطر ولی هنوز هم تاوان رفتنم به پرسپولیس را پس میدهم.
- بعد از این که در دربی سال ۶۵ به استقلال گل زدم، مشتهایم را گره کردم اما این کار را برای هواداران استقلال نکردم بلکه مشتهایم برای چند نفر از نیمکتنشینان استقلال گره شد تا از آنها انتقام گرفته باشم. البته سال ۶۸ دوباره به استقلال برگشتم و در دربی سال ۶۹ نیز با پیراهن استقلال دروازه پرسپولیس را باز کردم. با این تیم در تابستان سال ۷۰ قهرمان آسیا هم شدم. دوباره تاکید میکنم اشکم را درآوردند و از استقلال بیرونم کردند نه اینکه به میل خودم رفته باشم.
- در این سالها خیلی پشت سرم حرف زدند. گفتند شاهرخ بیانی معتاد است، میگفتند او را در پارتی گرفتهاند، بعضی هم مدعی بودند که من را در وضعیت بدی دستگیر کردهاند اما نمیدانم چرا هیچکس مدرکی رو نکرد! این همه پشت سرم غیبت کردند و تهمت زدند اما حتی یک نفر هم مدرک ارائه نکرد. شما بروید و از خانواده من بپرسید که آیا تا به حال شاهرخ را در پارتی گرفتهاند؟ این حرفها را میزنند تا با آبروی افراد بازی کنند.
- نمیدانم بعضی از پیشکسوتان استقلال ماجرای دربی اسفند سال ۱۳۷۰ را چگونه ساختهاند! مگر میشود شاهرخ بیانی تیم را جمع کند و بگوید به خاطر علی پروین گل نزنید؟ اصلا چنین چیزی امکان دارد؟