در این روزها که پرچم سه رنگ ایران در آسمان دهلینو بارها برافراشته میشود و سرود ملیمان در مسابقات جهانی پارادوومیدانی طنین میاندازد، نگاه جهانیان به سمت قهرمانانی دوخته شده است که با دستان و ارادهای پولادین از محدودیتها عبور میکنند و تا به امروز با نتایجی درخشان ۷ مدال طلا، ۲ نقره و ۵ برنز را در دوازدهمین دوره رقابتهای پارادوومیدانی قهرمانی جهان، از آن خود کردهاند.
در میان موج خبرها، تحلیلها و گزارشهایی که از درخشش قهرمانان ایران سخن میگویند، آنچه که مغفول به نظر میرسد و نامی از آن برده نشده است، اسپانسر تیم ملی است که سعی نموده مثل همیشه بدون هیچ بزرگنمایی در حرکتی جوانمردانه حامی ورزشکاران توانیاب کشور باشد.
گروه گلرنگ، به عنوان یکی از معتبرترین پیشرانان اقتصادی بخش خصوصی کشور، در این دوره از رقابتها به عنوان اسپانسر انحصاری در کنار تیم ملی ایستاد تا ورزشکاران توانیاب کشور بدون دغدغه و با تمرکز کامل در میادین جهانی حاضر شوند؛ این در حالی است به نقش گروه گلرنگ به عنوان حامی اصلی تیم ملی پارادوومیدانی اشارهای نشده است.
آیا زمان آن نرسیده است که رسانهها نگاهی عادلانهتر به نقش بخش خصوصی در موفقیتهای ملی داشته باشند؟ آیا در عصر رسانه و شفافیت، شایسته است که نام حامیان قهرمانان، در سایه بماند؟
در حالی که در کشورهای توسعهیافته، نام حامیان خصوصی، همردیف با قهرمانان و فدراسیونها مطرح میشود و رسانهها از آنها بهعنوان بازوان توسعه ورزش یاد میکنند، در ایران هنوز حمایتهای بیادعا و مؤثر بخش خصوصیِ معتبر یا نادیده گرفته میشود و یا در حاشیه میماند و اگر رسانهها، سیاستگذاران و مدیران ورزش کشور آن را جدی نگیرند، چرخهی افتخار ملی ناقص میماند.
در همین مسابقات، شرکت «Indian Oil» در هند، با پوشش گستردهی رسانهای، بهعنوان حامی رسمی معرفی شد؛ اما در ایران، نام گروه گلرنگ به عنوان اسپانسر انحصاری این دوره از مسابقات در رسانهها مغفول ماند.
گروه گلرنگ ترجیح داد در کنار قهرمانان توانیاب بایستد چرا که ورزشکاران پارادوومیدانی، بیش از هر گروه دیگری، با چالشهایی چندبرابر مواجهاند: کمبود منابع، هزینههای درمان، تجهیزات تخصصی و فشار روانی سنگین رقابتهای جهانی. حمایت گلرنگ از تیم ملی پارادوومیدانی، صرفاً درج یک نام روی پیراهن نبود؛ چنین پشتوانهای، به ورزشکاران ملی امکان میدهد در سکوت و وقار، بر سکوی جهانی بدرخشند که این خود نوعی سرمایه فرهنگی و اجتماعی در مسیر افتخار آفرینی ملی است.
حمایت بخش خصوصی معتبر از ورزشکاران توانیاب، نمونهای درخشان از تعهد اجتماعی و باور به توان ایرانی است. اگر رسانهها این الگو را جدیتر ببینند و بازتاب دهند، انگیزهی حمایت دیگر بنگاههای اقتصادی از ورزش قهرمانی نیز چند برابر خواهد شد و بازتاب آن در افکار عمومی، سرمایهای اجتماعی برای آینده خواهد بود.
در این میدان، گروه گلرنگ نشان داد که سرمایهی ملی تنها در کارخانه و فروشگاه نیست؛ در دل انسانها و در تعهد به شادی جمعی نیز هست. این همان نگاهی است که از «مسئولیت اجتماعی» فراتر میرود و به «همزیستی ملی» معنا میبخشد.
شاید زمان آن رسیده است که وزارت ورزش، فدراسیونها و رسانههای رسمی، نگاه خود را از «تبلیغ» به «تقدیر» تغییر دهند. زیرا بخش خصوصیای که در بحرانهای اقتصادی همچنان در میدان باقی میماند، شریک ملی است.
اما پرسش بنیادین آن است که آیا ساختار ورزش کشور و رسانههای ما آماده قدردانی از چنین الگوهایی هستند؟ الگوهایی که به رسم جوانمردی در جای درست ایستادهاند و نامشان امروز در رسانهها مغفول مانده است.