جواد خیابانی دیگر یک شخص نیست، تبدیل به یک فرهنگ شده که حتی در مواقع بیربط به فوتبال یا گزارشگری وقتی بگویید طرف خیابانیوار یا خیابانیطور رفتار کرد، همه متوجه منظورت میشوند! آنقدر از جواد خیابانی انتقاد شده که دیگر هیچکس حوصله پرداختن به او را ندارد، او هم خود متوجه شده و به روال سابق هر کار دلش میخواهد میکند!
اما مصاحبه اخیر او در یک برنامه تازه با امیرحسین قیاسی آنقدر فراتر از خیابانی همیشگی بود که هر چه کردیم نشد نسبت به آن بیتوجه بمانیم! ای کاش روزی کسی باشد که از ایشان بپرسد چه حد و مرزی برای توقف قائل هستید؟
جای جای این گفتوگو پر بود از خودنمایی، از اشتباهاتی که تبدیل به یک پز شده، از فردی با موهای سفید که مقابل یک جوان در حرفه خود نشسته و متاسفانه الگوی بدی را به مخاطب ارائه میدهد. از قیافه قیاسی که افسوسی ویرانگر در چهرهاش هویدا بود!
خیابانی مقابل امیرحسین تا هرجا که توانست و هرچه بلد بود، بی ربط گفت و ندانستنهایش را به رخ کشید. به زشتترین شکل خودنمایی کرد، کار از فوکوسکشی و دوربیندزدی گذشته و او بدون احترام میزبان، بعد از نقش اجرا کارگردانی و تصویربرداری را هم خود به دست گرفت، آن هم بدون توجه به لنز و کیفیت تصاویر که البته هرگز برای خیابانی نه مخاطب مهم بوده نه تخصص جایگاهی داشته!
جایی گفت من ۱۶ هزار ساعت اجرا داشتم که میشه ۵۰۰ روز یا یکسال و نیم متوالی و من فقط ۱۰۰ تا اشتباه داشتم! در حالی که او تا پیش از این همواره به تعدد اشتباهاتش افتخار میکرد و در یک چشم بر هم زدن، تغییر هویت داد! همین آمار هم اشتباه بود و کیست که نداند اشتباهات ایشان ساعتی است! درست مثل همان «عزیزمشمار» اگر برایش اشتباهشمار میگذاشتند، معلوم میشد!
آنجا بلافاصله مثال کنده درخت زد و همان را هم گردن نگرفت! یعنی همان صد اشتباه را هم من نداشتم! او مثالی زد که هیچکس یادش نبود، اما در همین برنامه انواع اشتباهات را در یک ساعت و ۱۳ دقیقه داشت! به عنوان مثال، برای فیلم محبوبش پدرخوانده ۲ آنونس گفت و تقریبا تمام اطلاعاتش اشتباه بود! به جای فیلم گفت سریال پدرخوانده! با شرکت مارلون براندو که میدانیم او فقط در قسمت اول بازی کرد و برنده همه جوایز! از این عامیانهتر نمیشد تمام تخصصهای سینما و هنر را زیر سوال برد!
اما جایی خیابانی دیگر کار را از سوتی و اشتباه گذراند و حال بیننده را دچار انقلاب کرد. آنجا که بعد از آن همه خودنمایی، مثالی نقض ارائه و با فروتنی خود را معلم نامید در حالی که از ابتدای برنامه به عناوین مختلف جا و بیجا فریاد میکشید که من استاد دانشگاه هستم.
در حالی که عزیزمشمار او تا عدد ۳۹ بالا رفت -یعنی در ۷۳ دقیقه مجری مسلط به کلام با بانک بینظیری از لغات ۳۹ بار یک کلمه را تکرار کرد- اگر از آن بیاحترامی به میزبان و تغییر جای مجری و مهمان بگذریم، اوج تناقض خیابانی جایی بود که در فروتنی از آن طرف بام افتاد و ندانستن و بلد نبودن را تبدیل به یک ارزش و مزیت کرد. در حالی که مجری یا کارشناس پول میگیرد که مطالعه کرده و به بینندگان اطلاعات بدهد.
شنیدن این ادعا از زبان کسی که خود برای پاسخ انتقادات، نامه سرگشاده نوشت و تسلط به ۵۲ علم را ادعا کرد، یک تضاد عجیب بود. حالا به مجری جوان میگفت چرا فکر میکنی خیلی میدونی! این بده!
کسی که به تجربه ثابت کرده خودش برای دیده شدن هر کار میکند، از یک جوان ایراد میگیرد که تو نکن و عجبا که در کمتر از دو دقیقه، دوباره کنایهای نصیب مجری جوان و کمتجربه کرد که جاوید تو را نمیشناسد! چه مصیبتی! و چه افتخاری برای شما که جاوید شما را میشناسد!
دیگر از عنوانبندی پایان هم که حرف نزنیم بهتر است. در حالی که با سیلی صورت خود را سرخ نگه داشتن و آبروداری، یکی از ویژگیهای مثبت فرهنگ ماست، کسی که همه میدانیم به لطف سرک کشیدن به انواع پروژهها خوشبختانه کوچکترین مشکل مالی ندارد، جوری به دنبال هدیه بود که حتی با گفتن چندباره مجری که «ما به شما از خودمان هارد تقدیم میکنیم» هم بیخیال ماجرا نشد و متاسفانه توان زدن به شوخی هم نداشت که بتواند زهر این رفتار زشت را بگیرد.
ای کاش روزی مردم به آن بلوغ برسند که دیگر دیدن افراد در هر حالت و شرایط، برایشان جذاب نباشد و کاش تا آن زمان جناب خیابانی جایی برای جمع کردن باقی گذاشته باشد.
اینجا را بخوانید: پدیده استقلال دست خیابانی را از پشت بست: آرزوم بوده بشم یک روز، امروز خودم!


