خبرورزشی/یعقوب سالکینیا؛ دلش پُرِ پُر بود و وقتی همکلام شدیم، انگار ضامن نارنجکی را کشیده باشید، منفجر شد و صادقانه سفره دلش را پهن کرد و حرفهای تلنبار شده روی آن را برایمان بازگو کرد. از همه گلهمند بود. از همه آنهایی که به تعبیر خودش، حق او را پایمال و نان زن و بچهاش را به نوعی بریدهاند و شاید هم حق همین بود که ما بیشتر شنونده باشیم تا او اندکی آرام شود.
خسرو محمدی چهره شناختهشدهای در پرورش اندام ایران و جهان است. همه او را شناخته و احترام خاصی برایش قائل بوده و هستند. او قهرمان بزرگی است که طعم اسارت را چشیده و به افتخار جانبازی هم نائل آمده است. او از آن زمانها که خیلی از امروزیها در پرورش اندام نبودند، بود و مسابقه میداد و مسابقه برگزار میکرد.
خسرو از اینکه به این رشته آمده، سخت پشیمان است و میگوید اگر زمان به عقب برمیگشت و او فرصت انتخاب دوباره میداشت، دیگر سراغ این ورزش نمیآمد، کما اینکه همین حالا هم اجازه نمیدهد پسرانش سراغی از این رشته را بگیرند.
شفاف و صادق است و برای دیده شدن حاضر نیست پا روی اعتقاداتش بگذارد. حرف زدن با خسرو محمدی با توجه به شرایط روحی خاصی که داشت، خیلی سخت و دشوار بود، اما این امتیاز را داشت تا برخلاف خیلی از مصاحبههای دیگر، یک گفتوگوی متفاوت باشد.
* خسرو محمدی این روزها چه میکند؟
با این همه سابقه و تجربه، آوارهام! و در خانه خودم، یعنی پرورش اندام با من به مثابه یک غریبه برخورد میکنند!
* ناراحت هستید، اینطور نیست؟
دوست ندارم بگویم که شما خودتان را جای من بگذارید، اما از شما میخواهم این حق را به من بدهید که ناراحت باشم.
* دوست دارید مسیر گفتگو را تغییر دهیم؟
بدم نمیآید!
* ورزش را از چند سالگی و با چه رشتهای آغاز کردهاید؟
از سال ۱۳۵۵ ورزش را با فعالیت در رشته بدنسازی شروع کردهام که امروز هم بابت این انتخاب پشیمانم. من عمر و جوانیام را در این رشته گذاشتم تا به هدفی که داشتم، برسم، اما نگذاشتند!
* از شرایطی که آن زمانها داشتید، برایمان بگویید.
سال ۵۹ با آقای محمد عبداللهی آشنا شدم و ایشان اولین مربی من بودند. من در آن زمانها تنها نوجوانی بودم که در مسابقات بزرگسالان شرکت کرده و مقام میآوردم تا اینکه بعدها افتخار آشنایی با آقای سعدون حیدری را پیدا کردم و همه افتخارم هم این است که این بزرگان مربی من بودهاند.
* اینکه میگویند با مربی خودتان هم مسابقه دادید، تا چه اندازه صحت دارد؟
دقیقاً همینطور است. من در آن زمانها با آقای عبداللهی مسابقه میدادم. خدا را شکر شرایط و آناتومی بدنی من به شکلی بود که خیلی سریع به چشم آمدم، اما حیف که در اوج قهرمانی، پرورش اندام ممنوع شد، اما در همان دوران ممنوعیت، من هم مسابقه میدادم و هم مسابقه برگزار میکردم.
*اینها که میگویید به چه سالهایی برمیگردد؟
به سالهای ۵۵ و ۵۶. همان روزهایی که قضاوت مسابقات ما را بزرگانی، چون آقایان باقریان، گرایی، رفوگران، ذیفهم، بلاکش و... برعهده داشتند.
* نظامی هم بودهاید، اینطور نیست؟
بله، من در کمیته انقلاب اسلامی سالیان سال خدمت میکردم و با درجه سرهنگی هم با دنیای نظامیگری خداحافظی کردم.
* چه مسئولیتهایی تا به امروز داشتهاید؟
من چندین سال مسئول هیئت بدنسازی اسلامشهر بودم. مسئول ورزشهای پهلوانی بودم. ۱۲ سال مسئولیت هیئت بدنسازی جنوبغرب را برعهده داشتم. ۸ سال مسئول تربیت بدنی پادگان نصر بودم، ضمن اینکه در همان زمانها مربی دفاع شخصی گارد ویژه هم بودم، باز هم بگویم؟
* مگر مسئولیت دیگری هم مانده است؟
بله، با شروع جنگ تحمیلی به جبهه رفتم. اسیر شدم، به درجه جانبازی نائل آمدم و متعاقب آن ۸ سال نایبرئیس هیئت بدنسازی و پرورش اندام تهران بودم و همزمان نیز به تحصیلات خود ادامه دادم. ۱۵ سال است که مدرس دانشگاه هستم. یک سال بعد از تأسیس فدراسیون به عنوان مدرس مشغول به فعالیت شده و نزدیک به ۱۲ سال بود که تدریس میکردم. مربی درجه یک و داور بینالمللی پرورش اندام هستم و...
* سوابق قهرمانی چطور؟
چندین و چند بار قهرمان کشور شدهام. سال ۷۳ برای مسابقات به چین رفتم و بعد از آن هم برای حضور در مسابقات هنگکنگ تا پای پلههای هواپیما هم رفتیم که متأسفانه ویزایمان نرسید و دوباره به خانه بازگشتیم و...
* دلیل ناراحتی امروز شما چیست؟
از اینکه غریبهها وارد پرورش اندام شدهاند، ناراحت هستم! همانهایی که آمدند و ما را بیرون کردند. همانهایی که، چون باب میل آنها رفتار نمیکردم، عذر مرا خواستند و...
* چرا به این اندازه بسته صحبت میکنید؟
ببینید، من در خانوادهای بزرگ شدهام که دروغ گفتن را بلد نیستم. چیزی از مجیزگویی نمیدانم. یاد گرفتهام که همیشه حقیقت را بگویم، هر چند به ضرر من باشد. من پول ندارم، اما اگر هم داشتم حاضر نبودم برای خودم با آن مقام خریداری کنم و...
* در حال حاضر چه میکنید؟
یک باشگاه اجارهای دارم که روزی خودم را از آنجا درمیآورم. ضمن اینکه صبحها هم در دانشگاه تدریس میکنم.
* به بازگشت دوباره امیدوار هستید؟
چرا که نه؟ من اطمینان دارم روزی نوبت ما هم خواهد رسید، اما این را هم بگویم که بالا رفتن به هر قیمتی را هم دوست ندارم.
* حرف آخر؟
به عنوان آخرین کلام میخواهم گریزی به گذشتهها داشته باشم؛ همان گذشتههایی که در آن همه چیز بوی صداقت و شفافیت میداد، همان گذشتههایی که بزرگان حرمت داشتند، همان گذشتههایی که همه تصمیمات با خرد جمعی گرفته میشد و خیلی از امتیازات مثبت دیگری که به وقتش خواهم گفت. اما باز هم میگویم که اجازه بدهید من از خیلیها در این ورزش گلهمند باشم.
خسرو محمدی چهره شناختهشدهای در پرورش اندام ایران و جهان است. همه او را شناخته و احترام خاصی برایش قائل بوده و هستند. او قهرمان بزرگی است که طعم اسارت را چشیده و به افتخار جانبازی هم نائل آمده است. او از آن زمانها که خیلی از امروزیها در پرورش اندام نبودند، بود و مسابقه میداد و مسابقه برگزار میکرد.
خسرو از اینکه به این رشته آمده، سخت پشیمان است و میگوید اگر زمان به عقب برمیگشت و او فرصت انتخاب دوباره میداشت، دیگر سراغ این ورزش نمیآمد، کما اینکه همین حالا هم اجازه نمیدهد پسرانش سراغی از این رشته را بگیرند.
شفاف و صادق است و برای دیده شدن حاضر نیست پا روی اعتقاداتش بگذارد. حرف زدن با خسرو محمدی با توجه به شرایط روحی خاصی که داشت، خیلی سخت و دشوار بود، اما این امتیاز را داشت تا برخلاف خیلی از مصاحبههای دیگر، یک گفتوگوی متفاوت باشد.
* خسرو محمدی این روزها چه میکند؟
با این همه سابقه و تجربه، آوارهام! و در خانه خودم، یعنی پرورش اندام با من به مثابه یک غریبه برخورد میکنند!
* ناراحت هستید، اینطور نیست؟
دوست ندارم بگویم که شما خودتان را جای من بگذارید، اما از شما میخواهم این حق را به من بدهید که ناراحت باشم.
* دوست دارید مسیر گفتگو را تغییر دهیم؟
بدم نمیآید!
* ورزش را از چند سالگی و با چه رشتهای آغاز کردهاید؟
از سال ۱۳۵۵ ورزش را با فعالیت در رشته بدنسازی شروع کردهام که امروز هم بابت این انتخاب پشیمانم. من عمر و جوانیام را در این رشته گذاشتم تا به هدفی که داشتم، برسم، اما نگذاشتند!
* از شرایطی که آن زمانها داشتید، برایمان بگویید.
سال ۵۹ با آقای محمد عبداللهی آشنا شدم و ایشان اولین مربی من بودند. من در آن زمانها تنها نوجوانی بودم که در مسابقات بزرگسالان شرکت کرده و مقام میآوردم تا اینکه بعدها افتخار آشنایی با آقای سعدون حیدری را پیدا کردم و همه افتخارم هم این است که این بزرگان مربی من بودهاند.
* اینکه میگویند با مربی خودتان هم مسابقه دادید، تا چه اندازه صحت دارد؟
دقیقاً همینطور است. من در آن زمانها با آقای عبداللهی مسابقه میدادم. خدا را شکر شرایط و آناتومی بدنی من به شکلی بود که خیلی سریع به چشم آمدم، اما حیف که در اوج قهرمانی، پرورش اندام ممنوع شد، اما در همان دوران ممنوعیت، من هم مسابقه میدادم و هم مسابقه برگزار میکردم.
*اینها که میگویید به چه سالهایی برمیگردد؟
به سالهای ۵۵ و ۵۶. همان روزهایی که قضاوت مسابقات ما را بزرگانی، چون آقایان باقریان، گرایی، رفوگران، ذیفهم، بلاکش و... برعهده داشتند.
* نظامی هم بودهاید، اینطور نیست؟
بله، من در کمیته انقلاب اسلامی سالیان سال خدمت میکردم و با درجه سرهنگی هم با دنیای نظامیگری خداحافظی کردم.
* چه مسئولیتهایی تا به امروز داشتهاید؟
من چندین سال مسئول هیئت بدنسازی اسلامشهر بودم. مسئول ورزشهای پهلوانی بودم. ۱۲ سال مسئولیت هیئت بدنسازی جنوبغرب را برعهده داشتم. ۸ سال مسئول تربیت بدنی پادگان نصر بودم، ضمن اینکه در همان زمانها مربی دفاع شخصی گارد ویژه هم بودم، باز هم بگویم؟
* مگر مسئولیت دیگری هم مانده است؟
بله، با شروع جنگ تحمیلی به جبهه رفتم. اسیر شدم، به درجه جانبازی نائل آمدم و متعاقب آن ۸ سال نایبرئیس هیئت بدنسازی و پرورش اندام تهران بودم و همزمان نیز به تحصیلات خود ادامه دادم. ۱۵ سال است که مدرس دانشگاه هستم. یک سال بعد از تأسیس فدراسیون به عنوان مدرس مشغول به فعالیت شده و نزدیک به ۱۲ سال بود که تدریس میکردم. مربی درجه یک و داور بینالمللی پرورش اندام هستم و...
* سوابق قهرمانی چطور؟
چندین و چند بار قهرمان کشور شدهام. سال ۷۳ برای مسابقات به چین رفتم و بعد از آن هم برای حضور در مسابقات هنگکنگ تا پای پلههای هواپیما هم رفتیم که متأسفانه ویزایمان نرسید و دوباره به خانه بازگشتیم و...
* دلیل ناراحتی امروز شما چیست؟
از اینکه غریبهها وارد پرورش اندام شدهاند، ناراحت هستم! همانهایی که آمدند و ما را بیرون کردند. همانهایی که، چون باب میل آنها رفتار نمیکردم، عذر مرا خواستند و...
* چرا به این اندازه بسته صحبت میکنید؟
ببینید، من در خانوادهای بزرگ شدهام که دروغ گفتن را بلد نیستم. چیزی از مجیزگویی نمیدانم. یاد گرفتهام که همیشه حقیقت را بگویم، هر چند به ضرر من باشد. من پول ندارم، اما اگر هم داشتم حاضر نبودم برای خودم با آن مقام خریداری کنم و...
* در حال حاضر چه میکنید؟
یک باشگاه اجارهای دارم که روزی خودم را از آنجا درمیآورم. ضمن اینکه صبحها هم در دانشگاه تدریس میکنم.
* به بازگشت دوباره امیدوار هستید؟
چرا که نه؟ من اطمینان دارم روزی نوبت ما هم خواهد رسید، اما این را هم بگویم که بالا رفتن به هر قیمتی را هم دوست ندارم.
* حرف آخر؟
به عنوان آخرین کلام میخواهم گریزی به گذشتهها داشته باشم؛ همان گذشتههایی که در آن همه چیز بوی صداقت و شفافیت میداد، همان گذشتههایی که بزرگان حرمت داشتند، همان گذشتههایی که همه تصمیمات با خرد جمعی گرفته میشد و خیلی از امتیازات مثبت دیگری که به وقتش خواهم گفت. اما باز هم میگویم که اجازه بدهید من از خیلیها در این ورزش گلهمند باشم.