انگار استقلال ، حق نوشیدن یك لیوان آب خوش هم ندارد! انگار استقلال، چه برنده یا بازنده، باید با نگرانی و ترس از فردا زندگی كند! ترس از فردا! ترس از فردا...
حتی بازیهای خوب و فوتبال كردن به طریقه صحیح، استقلال را به ساحل امن نمیرساند! حتی پیروزیهای پرگل، استقلال را بیدغدغه و آسودهخاطر جلو نمیبرد!
حتی تكرار بازیهای زیبا، حس زیباپسندی را در استقلال بیدار نمیكند! گلهای قشنگ، گلهای راه دور و گلهای كمیاب باعث دلگرمی استقلال نمیشود! بدتر از همه اینكه، استقلال گویا از بازیهای ستودنی یاران جوانش، كه تازه در حال خودباوریاند و در حال ارائه بازیهای ستودنیاند، لذت نمیبرد!
انگار با استقلالی مواجهیم، ناشاد و ناراضی و ناخوشحال كه جوانی ندارد و جوانانه بازی نمیكند و انگار دوره بیگاریاش را سپری میكند! دوره بیگاری!
استقلالی كه گویا افسرده است و با مرض «دپراسیون» كنار آمده و مغلوبش هم شده است!
استقلال با خودش بد میكند! استقلال به خودش جفا میكند! استقلال، سرمایهای مثل برزای، قربانی، زكیپور، حقدوست و امید نورافكن را دارد كه سرمایههای كمنظیرند!
استقلال باید شكرانه این همه استعداد ناب را بدهد! با لذت بردن از بازی خوبشان!
2- در تیم تراكتور، از این پدیدههای عصبی خبری نبود! در هیچیك از تیمهای «امیر» اثری از خودباختگی عصبی و عصبانیتهای تیمخرابكن نبود! تراكتور و قلعهنویی، با یك «جاسم كرار» دست به گریبان بودند كه برای هفت پشتشان كافی بود!
در بازی برابر ماشینسازی! در شهرآورد پرشور و پر از لحظههای دیدنی تبریز، جاسم كرار «سنگ انداخت» تا نوبت را بدهد به مهدی كیانی و به سعید آقایی، دو اعصابباخته كه به سود پرسپولیس (بازی بعدی در لیگ برتر) هر كار خواستند به غلط انجام دهند و هر اشتباهی را نابجا مرتكب شوند!
هم اخراج شوند و هم كارت زرد بگیرند! سؤال این است: «اتوریته» تیم كجا رفت؟ كاریزمای سرمربی چه شد؟ از نهیبهای امیر، چرا كاری برنیامد؟ یا از «چشمغره»های تأثیرگذارش! یا فریادهای به خود آورندهاش!
تراكتور، پیش از بازی با پرسپولیس خودباخته است و استقلال پیش از مقابله با ماشینسازی با وجود زدن 6 گل در دو بازی «دپرس»! چرا، به چه دلیل؟ به سود كی و به نفع كدام تیم؟