۰
زمان مطالعه: ۱ دقیقه

دارنده مدالهای طلای مسابقات قهرمانی جهان در سالهای 1965 – منچستر، 1966 – تولیدو، 1967 – دهلی نو، 1969 – ماردل پلاتا، 1970 ادمونتون و مدال طلای المپیک 1968 مکزیکو سیتی ، مقام چهارم المپیک 1964 توکیو، 2 مدال طلای بازیهای آسیایی 1966 - بانکوک و 1970 – بانکوک را نیز در کارنامه دارد. در مسابقات جهانی 1971 – صوفیه چهارم شد. در المپیک 1972 – مونیخ به دلیل مصدومیت شدید از ناحیه کتف موفق به ادامه کشتی مقابل حریف پانامایی نشد و با حذف ازالمپیک ، محرومیت و ممنوع الخروجی و ...... گریبانش را گرفت!

موحد: متاسفم که فرصت خدمت به کشتی ایران را نداشتم

با عشق مردم روزگار میگذراند. محبت مردم او را ارضاء و سیراب میکند. وقتی از مردم و محبت آنها به خودش یاد میکند، برق شادی و غرور در چشمانش موج میزند. خیلی رک و پوست کنده حرف میزند. با هیچ کس رودرواسی ندارد. حتی وقتی میگوییم ببخشید مزاحم وقتتان شدیم، باخنده میگوید سعی کنید دیگر مزاحم نشوید و برای اینکه جوانان همکار، فیلمبردار و عکاس روزنامه و سایت خبرورزشی دلخور نشوند، دوباره باخنده گفت حرفهای من شوخی است به دل نگیرید. علاقه وافری به شعر و شاعری دارد. بهرغم شهرت جهانی و افتخارات غرورآفرینی در کشتی دنیا دارد، تخلص خود در دنیای شاعری را "گمنام" انتخاب کرده و اشعارش را با تخلص گمنام میسراید. یکی از اشعاری که به گفته خودش برای بعد از مرگش گفته ( آرزو میکنیم که سالهای سال در کنار خانواده محترمش با سلامت و شادی زندگی کند ) را برای خوانندگان خبرورزشی امضاءکرده و پیش ما به یادگار گذاشت. 

چون مُرده شوم ، جسم مرا سوزانید

خاکش به درون کوزهای بگذارید

بر کوزه نویسید زمن این ابیات

کـآنرا بسرودم به دوران حیات

ای آنکه براین کوزه نگاهی داری

هان ، تا نکنی نظر بر آن با خواری

خاک تن قهرمانی ست در این کوزه نهان

تو نیز چو من شوی ، چه می پنداری ؟!

یک پسر و یک دختر دارد. عروس و دامادش خارجی هستند و دو نوه پسری هم دارد، یکی دختر و دیگری پسر . مثل همه پدر بزرگها، نوههایش را مثل فرزندانش و شاید هم بیشتر، دوست دارد. وقتی از ورزش کردن، درس خواندن یا استعداد نوههایش حرف میزند، گل ازگلش میشکفد، باغرور و افتخار از آنها میگوید و یادآوری میکند مدتیست برای آموزش خواندن، نوشتن و حرف زدن با زبان فارسی به نوههایش برنامهریزی و اقداماتی هم شروع کرده و خیلی دوست دارد آنها را با فرهنگ و زبان ایرانی و فارسی آشنا کند.  عشق، علاقه و احترام به همسرش مریم خانم در تمام کلماتش موج میزند. یک مریم خانم میگوید و هزار تا مریم خانم از دهانش بیرون میآید. اصلا نمیتوانی باورکنی که بیان چنین عشق و علاقه و احترامی، بعد از 44 سال زندگی مشترک ابراز میشود. او به معنای واقعی یک معلم و استاد فرهیخته و عامل به علم و دانستههای خود است. فقط حرف نمیزند و شعار نمیدهد، بلکه عمل میکند و خیلی صادقانه و رو راست در ارتباط با هر چیزی، فقط حرف دلش را میزند. اما همین صداقت و روراستی هم باعث نمیشود تا حرمتها و حریمها را نادیده بگیرد، بزرگتری و کوچکتری را زیرپا بگذارد، چشمانش را ببندد و هرچه به زبانش میآید، بگوید.  حدود دو دهه قبل و در زمان سردبیری مرحوم ناصر احمدپور، برای اولین بار بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، به عنوان اولین روزنامه ایرانی با استاد موحد مصاحبهای اختصاصی داشتیم. این بار اتفاقاتی مثل ممانعت از حضور ایشان در یک برنامه تلویزیونی به دلیل بستن کراوات ( بهرغم این که دیگران قبل از او با کراوات جلوی دوربین صدا و سیما نشسته بودند ) تصمیم و دستور عجیب دونالد ترامپ رئیس جمهوری جدید آمریکا در ممانعت از ورود ایرانی ها به آمریکا و ..... ما را برآن داشت تا قبل از بازگشت او کنار خانواده در ویرجینیا ( روز دوشنبه هفته جاری پرواز دارد ) با عبداله موحد دارنده 6 مدال طلای قهرمانی جهان و المپیک، دکتر و استاد دانشگاه در ایران و آمریکا به گفتگو بنشینیم. همانگونه که چند روز قبل، به دلیل پارهای از مسائل و مشکلات، قسمتی از این مصاحبه و امروز هم قسمت دیگری از آن را در روزنامه خبرورزشی منتشر کردیم، اکنون متن کامل مصاحبه شیرین و دلنشین استاد عبداله موحد نابغه کشتی آزاد کشورمان با خبرورزشی را به علاقمندان ورزش و خوانندگان خبرورزشی تقدیم کرده و امیدواریم مقبول افتد.

 

* از آن رفتاری که با من شد، نه ناراحت شدم و نه خوشحال، فقط خیلی تعجب کردم . من خودم هم دیده بودم که افراد دیگری در تلویزیون کشورم با کراوات شرکت کرده بودند. هیچ ادعایی ندارم ولی من هم آدم کوچکی نبودم. ورزشکار خوب این مملکت بودم، معلم دانشگاه هم بودم اما از آن تبعیضی که قائل شدند ، دلگیرم شدم.

 

* من با شورت یا شلوارک نرفته بودم برای مصاحبه تلویزیونی که بگویند برخلاف شئونات جامعه است. اگر مخالف شئونات عمومی و جامعه بود، میگفتم حق با آنهاست. اما من کت و شلوار پوشیده بودم و اتفاقا پیراهن آستین بلند هم پوشیده بودم، گفتم لباس من امروز این است اگر لباس مرا نمیخواهید، خود من و مصاحبه و گفتگوی با مرا نیز نباید بخواهید و بدون شرکت در آن مصاحبه تلویزیونی برگشتم. از ته دلم میگویم هیچ ناراحت نشدم و خیلی هم خوشحال شدم که با من مصاحبه نکردند، ( با خنده میگوید ) چون باید مثل مصاحبه با شما، این همه مدت وقت مردم را میگرفتم!

 

* به اعتقاد من کراوات نه آدم را دانا میکند و نه نادان. فقط یک نوع پوشش یا لباس است و در پاسخ به این حرف شما که گفتید چون نماد و مروج فرهنگ غرب است با آن مخالفت میشود، هم باید بگویم من 80 درصد احتمال میدهم که اصلا کراوات مال ایران بوده است و حتی اگر بخواهید میتوانم بروم تحقیق کنم و منبع این حرف خودم را مشخص کنم. به نظر من حتی اگر مربوط به فرهنگ غربی هم باشد، تا زمانی که به کسی آسیب نرساند، استفاده از آن ایرادی ندارد.

 

* من دوستان زیادی در مردم اسکاندیناوی دارم. آدمهای خیلی محترم و فهمیدهای هستند. اما همین مردم، از نسل وایکینگها و دزدان دریایی هستند اما الان دارند با مسالمت در آسایش و آرامش زندگی میکنند. نمیگویم ملت ما در آرامش یا آسایش نیستند ولی معتقدم تا وقتی که موضوعی مزاحم آرامش و آزادی دیگران نیست، ضرر ندارد.

 

* من موافق آزادی هستم ولی تا زمانی که به آزادی دیگران آسیب نرساند. مطمئن هستم کراوات هیچ ضرری برای استانداردهای جامعه ندارد و به کسی آسیبی نمیرساند. همانگونه که اگر من شما را وادار کنم و بگویم باید کراوات بزنی، صحیح نیست، شما هم نباید تا زمانی که لباس و پوشش من مغایر و مزاحم آسایش و آرامش و شئونات مردم و جامعه نیست، از نوع پوشش من ایراد بگیرید.

* سالها قبل خیلی دوست داشتم که میتوانستم داشتهها و دانستنیهای فنی خودم را به جوانان و کشتیگیران کشورم منتقل کنم. اما متاسفم که نشد به کشتی ایران خدمت کنم. نمیگویم خیلی میدانم ولی حداقل میتوانستم کسب مدال را برای کشتیگیران ایرانی سادهتر و راحتتر کنم.

 

* متاسفانه هم من ضرر کردم که بهموقع نتوانستم داشتههایم را به کشتی ایران منتقل کنم و هم کشتیگیران ایرانی ضرر کردند که نتوانستند از دانستهها و داشتههای فنی من استفاده کنند و آنها را بیاموزند.

 

* بابی داگلاس از حریفان و همدورهایهای آمریکایی من بود که چندین سال قبل و آن زمانی که روحیه و انگیزه آموزش دادن و مربیگری را داشتم با پیشنهاد یک حقوق و مزایای خیلی خوب، از من دعوت کرد تا به تیم ملی کشتی آمریکا کمک کنم. اما وجدانم به من اجازه نداد و نپذیرفتم که به آمریکاییها یاد بدهم چه جوری بچههای ما و ملیپوشان کشتی ما را زمین بزنند.

 

* چندین بار در مناسبتها یا مسابقات مختلف بعضی از حریفان و قهرمانان خارجی همدورهای خودم را دیدهام و همه آنها از این که مربیگری نمیکردم، متعجب میشدند. ولی من که نمیتوانستم به خارجیها بگویم مسئولان کشتی کشورم نمیخواهند به کشتیگیران و ملیپوشان کشورم خدمت کنم. آن سالها که علاقه و انگیزه داشتم از مملکت خودم، هیچ کس سراغم را نگرفت، بههمین دلیل هر کدامشان که میپرسیدند، میگفتم چون مشغول کارها و امور شخصی هستم، فرصت نمیکنم و نمیتوانم به کارهای فنی کشتی و مربیگری برسم.

 

* چه قبل از انقلاب و چه بعد ازانقلاب، تمام پاداش و جوایزی که از کسب 6 مدال طلای جهان و المپیک به من دادهاند شاید در مجموع 100 هزارتومان هم نشود. از نظر مالی هرچه دارم را با کار کردن و تلاش خودم به دست آوردهام. همین چند سال پیش هم که یک بار برای دیدن دوستان به میهن آمده بودم. آقای افشارزاده محبت کردند و میخواستند تعدادی سکه طلا به عنوان پاداش یا نمیدانم جایزه المپین ها و ..... به من بدهند که ضمن تشکر از ایشان، آن را نیز نگرفتم.

* یزدانیخرم اولین رئیس فدراسیون کشتی ایران بود که از من دعوت کرد تا برای هدایت تیم ملی به بچههای کشتی کشورم کمک کنم، اما دعوت از من برای مربیگری در تیم ملی خیلی دیر شده بود، زیرا دیگر نه انگیزه این کار را داشتم و نه حوصله آموزش دادن و سر و کله زدن با کشتیگیران را داشتم. بعد از یزدانیخرم هم، طالقانی برای همکاری با تیم ملی و فدراسیون کشتی از من دعوت کرد. همیشه از یزدانیخرم و طالقانی ممنون هستم که برای ایجاد انگیزه دوباره در من، تلاش کردند ولی خیلی دیر بود و متاسفم که نشد به کشتی ایران خدمت و کمک کنم.

* تعریف از خود نیست ولی 6 سال پیاپی در المپیک و مسابقات قهرمانی جهان، اول شدم. به هیچکس حتی یک امتیاز هم نمیدادم. هروقت بچههای ما مدال میگیرند و قهرمان میشوند، خوشحال میشوم ولی خیلی دوست دارم که کشتیگیران ایرانی هم مثل من به حریفان امتیاز ندهند. این که مثلا کشتیگیران ما 20 امتیاز بدهند و 30 امتیاز از حریفان بگیرند و پیروز شوند، بد نیست ولی خوب هم نیست. بچههای ما باید بدون این که امتیاز بدهند، از حریفانشان امتیاز بگیرند و با اختلاف امتیاز بالا و مقتدرانه بر سکوی قهرمانی بایستند.

 

* هیچ وقت آدم تنبلی نبودم ، هم درس میخواندم ، هم کار میکردم و هم در قهرمانی موفق بودم. آدم درسخوانی بودم و به یاد گرفتن خیلی اهمیت میدادم. یک زمانی به صورت رایگان در مدرسه دارلفنون به بچههای دبیرستان که علاقمند کشتی بودند آموزش میدادم. چون خودم به درس و تحصیل علاقه داشتم، به کشتیگیرانی که به درس خواندن اهمیت میدادند هم بیشتر احترام میگذاشتم، هم با آنها بیشتر کار میکردم و در آموزش فنون مختلف به آنها بیشتر توجه داشتم.

 

* الان خوشحالم که میبینم شرایط خیلی بهتر از آن زمانهاست و بسیاری از کشتیگیران ما دارای تحصیلات عالیه دانشگاهی هستند و این که قهرمانان ما به تحصیلاتشان اهمیت بدهند و در کنار قهرمانی و تلاش برای قهرمانی، تحصیل علم میکنند و درس میخوانند، موجب افتخار و امیدواری است.

* یکبار درآستانه مسابقات المپیک مشکلی پیش آمد، با یک مامور درگیر شدم که منجر به بازداشت و مشکلاتی برای من شد. همین موضوع روی تیم هم تاثیر منفی گذاشت.دیگر نمیخواستم کشتی بگیرم ولی شرایط به گونهای شد که در روحیه تیم هم اثر بد داشت.  من کاپیتان تیم بودم و این رفتاردر روحیه بچه های تیم هم تاثیر گذاشته بود. بعضی از بچه ها مثل سید عباسی و .... هم کشتی نگرفتند و تیمسار حجت رئیس وقت ورزش، یک جوری برای من گزارش رد کرد که انگار من با برنامهریزی قبلی، توطئه و دسیسه آنها را وادار کردهام تا کشتی نگیرند. همین رفتار و شرایط باعث شد تا مرا محروم و ممنوع الخروج کردند.

 

* من در المپیک مونیخ عضله دو سر بازویم پاره شده بود و نتوانستم درست کشتی بگیرم ، باختم و حذف شدم ولی به جای مداوا و درمان، جوری جوّ سازی کردند که انگار من عمدا باختهام و اصلا به حرفم گوش نکردند و مرا محروم و ممنوع الخروج کردند. کیهان ورزشی با تیتردرشت نوشت که موحد به امر اعلیحضرت از شرکت در تمام ورزشها محروم است . میترسیدند که شاید من بروم در ورزش دیگری فعالیت کنم ، به همین دلیل از فعالیت در همه ورزشها مرا محروم کردند. من 6  بار مدال طلای جهان و المپیک گرفته بودم ، اما هیچ وقت تیتر به این بزرگی برایم نزده بودند.

 

* نه پزشکان آنجا مرا میشناختند و نه من آنها را میشناختم، آنها وضعیت و میزان مصدومیت مرا نوشتند و تائید کردند. وقتی برگشتیم تهران برای ازبین بردن جوسازی و تبلیغاتی که برعلیه من راه انداخته بودند، مدارکم را به کیهان ورزشی دادم و گفتم این مدارک و دلایل مصدومیت مرا منتشر کنید، تا مردم بدانند که همه حرفهای آنها دروغ است، ولی گفتند از ساواک میترسیم و اصلا مدارک مرا چاپ نکردند. البته مردم خودشان به خوبی همه چیز را میفهمیدند و مطلع میشدند و همین موضوع برای من کافی بود و هست .

 

* دیگر در شرایطی نبودم که بتوانم ورزش قهرمانی را ادامه دهم، اگر محروم هم نمیشدم، خودم هم شاید دیگر از ورزش خداحافظی میکردم ولی آنها میخواستند مثلا به حساب خودشان، مرا تخریب کنند. اما محبت مردم نشان داد که همه جو سازی آنها بیهوده بود.

 

* حالا که بعد از چندین سال موفق شدهایم یک نماینده در جمع مسئولان کشتی دنیا داشته باشیم  امیدوارم نماینده کشورمان بتواند در اتحادیه جهانی به خوبی از حق کشتیگیران ما دفاع کند. ما آن زمان کسی را نداشتیم که بتواند در فیلا خوب از حق بچههای ما دفاع کند. نه تنها من، بلکه حق خیلی از بچههای ما را میخوردند و هیچ کاری از دستمان برنمیآمد. امیدوارم آن اتفاقات دیگر برای هیچ کس تکرار نشود. من تمام نفرات روی سکو را برده بودم و بدون باخت پنجم شدم، اما هیچ کس نبود حق مرا بگیرد.

 

* در ارتباط با پهلوان یا قهرمان و این که به هرکسی نمیتوان و نباید گفت پهلوان، شعری بلند و تقریبا طولانی گفتهام که در اواخر این شعر آوردهام " پهلوانی کار هر بیمایه نیست / مهر مادر در وجود دایه نیست / گرچه او میپرورد فرزند را / می نپردازد زجان خود بها / بشنو از گمنام ، این رنجیده جان / تو مخوان هر سفله ای را پهلوان " معتقدم آقای تختی معنای واقعی آن شعر من است و یک پهلوان راستین بود. به اعتقاد من آقای تختی یک پهلوان واقعی و عاشق مردم و کشورش بود ولی اصلا سیاسی نبود.

 

* بهنظر من فقط بعضی از روزنامهها و روزنامهنگارها تلاش کردند او را سیاسی جلوه بدهند و برای خودشان از این نمد کلاهی دوخته و نان بخورند. من در اردوهای تیم ملی و بیرون از اردو ، بارها با آقای تختی شطرنج بازی میکردیم. توجه داشته باشید که هنگام بازی شطرنج، بهترین زمان برای بیان حرفهای مگوی دو نفره است. ولی من هیچ وقت و هرگز ندیدم که او بخواهد یک کلمه راجع به مسائل سیاسی یا خط و خطوط سیاسی حرف بزند. اگر تختی سیاسی بود، هنگام بازی شطرنج میتوانست از نظرات و عقاید سیاسی خودش حرف بزند و بهترین فرصت و شرایط را داشت که حداقل از عقاید سیاسی خودش دفاع کند یا برای جذب من به نظرات سیاسی خودش ، تبلیغ کند تا من یا سایرین را به سوی عقاید و نظرات سیاسیش متمایل کند. اما من هرگز ندیدم راجع به این مسائل حرفی بزند و به همین خاطر او را پهلوان مردمداری میدانم که به خاطر مردم ، خیلی کارها انجام میداد ولی اصلا سیاسی نبود.

 

* در مسابقات جهانی منچستر داشتم کشتی میگرفتم دیدم یک ایرانی با مو و ریش بلند کنار تشک ایستاده و مرا تشویق میکند. هم خیلی خوشحال شدم و هم متعجب شدم که این هموطن اینجا چه میکند. بعدا فهمیدم ایشان شاعر و نویسنده توانای کشورم آقای هوشنگ ابتهاج متخلص به سایه هستند که با ایشان دوست شدم و از آن به بعد در هر کجای دنیا که مسابقه داشتیم ، ایشان هم آنجا حاضر بود و ما را تشویق میکرد. الان فکر می کنم بیشتر از 90 سال سن داشته باشند که برایشان آروزی سلامتی و طول عمر باعزت دارم. این دو جلد کتاب هم نوشته ایشان است که خودشان امضاء کرده وبه من هدیه دادهاند.

 

* از همان اول هم هیچ مشکلی برای سفر و بازگشت به آمریکا نداشتم. حالا هم که تصمیم دونالد ترامپ رئیسجمهوری جدید آمریکا لغو شده است. حدود 40 سال است در ویرجینیا زندگی میکنم. شهروند و سیتیزن آمریکا هستم. تصمیم و دستور رئیس جمهور جدید آمریکا هم شامل حال من و ایرانیهای مشابه من نخواهد شد. زمان بازگشت من 7 فوریه بود که قرار گذاشتیم یک هفته بیشتر در ایران بمانم تا بتوانم کارهایم را انجام دهم و نصف،نیمه رها نکنم تا دوباره چند روز دیگر، مجبور نشوم یک سفر طولانی دیگر داشته باشم. با آقای بیژن دلشاد هماهنگ کردیم و ایشان هم با تغییر تاریخ بلیت، زمینه بازگشت من نزد خانواده را در روز دوشنبه همین هفته فراهم کردند. هرجا که باشم خواهان سربلندی و شادی روز افزون برای هموطنان عزیزم هستم.

 

* در پایان وظیفه خودم میدانم که از این آقای احمد عرب هم خیلی تشکر کنم که هر وقت ما به ایران میآئیم مثل پروانه دور ما میگردد و خیلی به ما لطف میکند. امیدوارم که همیشه صحیح و سلامت در کنار خانوادهاش با سربلندی و شادی زندگی کنند.

 

 

وب‌گردی و دیدنی‌های ورزش

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

پربازدید امروز

آخرین خبرها

منهای ورزش

بازرگانی