خبرورزشی/ اردشیر لارودی؛ ۱- باید به استقبال حرفهای درست «محمود شیعی» رفت که عضو هیئت رئیسه فدراسیون فوتبال است و رئیس باشگاه پیکان! آقای شیعی، اذعان کردهاند که «ما» در فدراسیون فوتبال، به اندازه لازم و کافی، متخصص نداریم! و یا درستتر اینکه فوتبال، به اندازهای که ضرورت دارد و باید، از مدیران امتحان پس داده و به خوشفکری معروف و شناخته شده، استفاده نمیکند! فوتبال دایره مدیریتی خود را بسته و محدود کرده است! پاسخ ما، در قبول این «درستگویی»ها این است که قربان معرفت آدمهایی که دانسته و در جهت مسئولیتهای اجتماعی خود سخن میگویند! قربان معرفت آدمهایی که خودشان را، دانای کل و بقیه را، کمدانان فاقد تجربه و علم نمیدانند! قربان همه آدمهایی که از بیان آنچه صحیح است و مفید است، ابایی و ملاحظهای ندارند؛ آدمهایی که حقیقت را، با «سایز» خودشان، برش نمیزنند!
در استقبال از درک درست جناب شیعی، باید بگوییم: ... جانا سخن از زبان ما میگویی! و جانا، به نکتهای اشاره میکنی که ما جوانی خود را، برای فهماندن آن گذاشتهایم! چه خسارتها دیدهایم! برای آنکه ورزش دچار خسران نشود!
ما عمری است که میگوییم برای کارهای مهم باید مردان کاردیده را فرستاد! مردان باتجربه! مردان سرد و گرم چشیده! مردمانی که خود، درجه اول باشند! شخصیتهای درجه اول، برای کارهای درجه اول! مردانی که برای جبران یک تصمیم غلط آنها، تمام نیروهای نیکاندیش، به تکاپو نیفتند! مثل روزهای اخیر! و دعوای زیانبارش!
همزیستی کاربلدان یا تقابل و تخالف؟
۲- بخشی از بدنه ریاستی فوتبال، به اهمیت مدیریت و تخصص و علم تجربی پی بردهاند، بخشی دیگر هنوز بر خر مراد سوارند و از خر شیطان - شیطان من میدانم و من بلدم و همه حقیقت پیش من است- پیاده نمیشوند!
اینان زحمت فوتبال را زیاد میکنند و خود کاری از پیش نمیبرند! حکایت اینان، حکایت سنگ انداختن به چاه است و تلاش بیثمر ۱۰۰ عاقل!
باید دست گروه اول را فشرد! به گرمی و به مهر! باید گروه دوم را، به راه راست هدایت کرد و بر سر عقل آمدنشان را خواست! هم خواست و هم اقدام کرد!
باید کاری کرد که متخصصی، چون محمدحسن انصاریفرد، در فوتسال- که میتواند خود بخش مستقلی در دایره مدیریتی فوتبال باشد- حفظ شود و پرقدرتتر شود و در عین حال محمدرضا ساکت هم نقش خود را ایفا کند و از قاعده «مردی و کاری» سرنپیچد که انشقاق در نیروهای متخصص، به رشد «عشقهوار» جا خوش کردگان فاقد تخصص که دردسرآفرینند منجر میشود! باید همزیستی را به کاربلدان یاد داد!
تن دادن به حقیقت تمکین از واقعیت
۳- رسیدهایم به نقطهای که از آنجا شروع کردیم! رسیدهایم به روز نخست! هدر دادن فرصتهای بازگشتناپذیر! تلف کردن روزهای خوب و مفید که از دست رفتند!
هنوز هم جای شکر باقی است! هنوز هم از اینکه لیگ برتر را به دورتر و دیرتر نکشاندیم، باید مشکور بود! سعی درستاندیشان البته پس از یک کشمکش نه لازم و نه واجب، مثمرثمر واقع شد! واقعیتی که در بازی ذوبآهن خود را به نمایش گذارد و نتیجهای که قبولش تلخ بود و سخت بود، چشمها را بر واقعیت باز کرد! واقعیت این است:
... نباید چشم خود را بر نظرات متخصصهای کمشمار در فوتبال، بست!
... نباید فوتبال را با سلیقه- و نه علم و دانش و تجربه اندک بیتخصصها- پیش برد که پیش بردنی نیست!
از هر نقطه، یک خط عمود، میتوان رسم کرد! در انکار این اصل علمی هر چه بکوشیم، به تهی بودن اندیشههای کممایه بیشتر پی بردهایم! فوتبال ساده است، پیچیدهاش نباید ساخت! اداره فوتبال هم ساده است، نباید به پیچیدگی سوقش داد! با واقعیتها جنگ نباید کرد!
در استقبال از درک درست جناب شیعی، باید بگوییم: ... جانا سخن از زبان ما میگویی! و جانا، به نکتهای اشاره میکنی که ما جوانی خود را، برای فهماندن آن گذاشتهایم! چه خسارتها دیدهایم! برای آنکه ورزش دچار خسران نشود!
ما عمری است که میگوییم برای کارهای مهم باید مردان کاردیده را فرستاد! مردان باتجربه! مردان سرد و گرم چشیده! مردمانی که خود، درجه اول باشند! شخصیتهای درجه اول، برای کارهای درجه اول! مردانی که برای جبران یک تصمیم غلط آنها، تمام نیروهای نیکاندیش، به تکاپو نیفتند! مثل روزهای اخیر! و دعوای زیانبارش!
همزیستی کاربلدان یا تقابل و تخالف؟
۲- بخشی از بدنه ریاستی فوتبال، به اهمیت مدیریت و تخصص و علم تجربی پی بردهاند، بخشی دیگر هنوز بر خر مراد سوارند و از خر شیطان - شیطان من میدانم و من بلدم و همه حقیقت پیش من است- پیاده نمیشوند!
اینان زحمت فوتبال را زیاد میکنند و خود کاری از پیش نمیبرند! حکایت اینان، حکایت سنگ انداختن به چاه است و تلاش بیثمر ۱۰۰ عاقل!
باید دست گروه اول را فشرد! به گرمی و به مهر! باید گروه دوم را، به راه راست هدایت کرد و بر سر عقل آمدنشان را خواست! هم خواست و هم اقدام کرد!
باید کاری کرد که متخصصی، چون محمدحسن انصاریفرد، در فوتسال- که میتواند خود بخش مستقلی در دایره مدیریتی فوتبال باشد- حفظ شود و پرقدرتتر شود و در عین حال محمدرضا ساکت هم نقش خود را ایفا کند و از قاعده «مردی و کاری» سرنپیچد که انشقاق در نیروهای متخصص، به رشد «عشقهوار» جا خوش کردگان فاقد تخصص که دردسرآفرینند منجر میشود! باید همزیستی را به کاربلدان یاد داد!
تن دادن به حقیقت تمکین از واقعیت
۳- رسیدهایم به نقطهای که از آنجا شروع کردیم! رسیدهایم به روز نخست! هدر دادن فرصتهای بازگشتناپذیر! تلف کردن روزهای خوب و مفید که از دست رفتند!
هنوز هم جای شکر باقی است! هنوز هم از اینکه لیگ برتر را به دورتر و دیرتر نکشاندیم، باید مشکور بود! سعی درستاندیشان البته پس از یک کشمکش نه لازم و نه واجب، مثمرثمر واقع شد! واقعیتی که در بازی ذوبآهن خود را به نمایش گذارد و نتیجهای که قبولش تلخ بود و سخت بود، چشمها را بر واقعیت باز کرد! واقعیت این است:
... نباید چشم خود را بر نظرات متخصصهای کمشمار در فوتبال، بست!
... نباید فوتبال را با سلیقه- و نه علم و دانش و تجربه اندک بیتخصصها- پیش برد که پیش بردنی نیست!
از هر نقطه، یک خط عمود، میتوان رسم کرد! در انکار این اصل علمی هر چه بکوشیم، به تهی بودن اندیشههای کممایه بیشتر پی بردهایم! فوتبال ساده است، پیچیدهاش نباید ساخت! اداره فوتبال هم ساده است، نباید به پیچیدگی سوقش داد! با واقعیتها جنگ نباید کرد!

