خبرورزشی/ کارن فیروزی؛ جیمی واردی، مهاجم و ستاره لسترسیتی که یکی از ارکان اصلی قهرمانی تاریخی این تیم در لیگ برتر انگلیس است، پیش از بازی امروزشان با یونایتد، گفتوگوی مفصلی با اکیپ داشته که بخشی از آن را در زیر میخوانید.
پرپر شدن رؤیای بازی در لیگ برتر
داستانش به سال ۲۰۰۲ برمیگردد؛ وقتی من را از آکادمی شفیلد ونزدی بیرون انداختند. آن موقع ۱۵ سالم بود. از زمانی که بچه بودم فقط یک دغدغه داشتم و آن هم این بود که روزی فوتبالیست حرفهای شوم. ولی بعد، ناگهان اتفاقی افتاده بود که انتظارش را نداشتم؛ پایان همان فصل جلسهای با حضور مربیانم برگزار شد و آنجا گفتند به حضور من نیازی ندارند، چون قدم کوتاه و ریزه هستم... وحشتناک بود. از آن زمان به بعد دیگر به مدت یک سال دست از فوتبال بازی کردن برداشتم. آخر هفتهها دست به هر کاری میزدم به غیر از فوتبال. به خودم میگفتم: «ادامه دادنش به هیچ دردی نمیخورد. من برای فوتبال ساخته نشدهام».
جان گرفتن رؤیای بازی در لیگ برتر
روز به خصوصی نبود که به خودم بگویم که در آن تاریخ مشخص به این باور رسیدم که میتوانم در لیگ برتر بازی کنم. پیشرفت من خیلی آهسته رقم خورده بود. ۱۶ سالم که بود به باشگاهی آماتور در شفیلد به اسم استوک بریج پارک استیلز اف سی رفتم. آنجا هفت سال حضور داشتم ولی در طول این هفت سال یکبار هم به خودم نگفتم یک روز بالاخره در لیگ حرفهای بازی میکنم. بازی کردن برای این تیم فقط خوشگذرانی آخر هفتهها بود. تازه وقتی به تیم دسته پنجمی فلیتوود تاون رفتم، آن هم در ۲۴ سالگی، تازه شروع کردم به این فکر که میخواهم از طریق فوتبال زندگیام را بچرخانم. البته به فکر بازی کردن در لیگ برتر نبودم... جرأت نمیکردم چنین هدفی را برای خودم در نظر بگیرم، چون فاصله بسیار زیادی تا محقق شدنش داشتم.
عبور از رکورد فان نیستلروی
معلوم است که یادم مانده؛ بازیمان مقابل منچستریونایتد بود (۲۸ نوامبر ۲۰۱۵، در جریان دیدار لستر-منچستریونایتد که یک – یک تمام شد، واردی برای یازدهمین بار متوالی موفق به گلزنی شد). روزهای قبل از آن مسابقه همه درباره آن رکورد معروف حرف میزدند. مدیر رسانهای تیم هم یک یو اس بی به من داد که در آن ویدئویی به صورت مخفیانه دست به دست میچرخید که همتیمیهایم دارند برایم آرزوی موفقیت میکنند. وقتی بازی با یونایتد شروع شد، تماشاگران این تیم برای اینکه روی اعصابم بروند شروع کردند به سر دادن شعارهای حمایتی از رود فان نیستلروی. وقتی گل زدم، رفتم و جلوی همانها خوشحالی کردم؛ شیوهای برای اینکه خیلی مستقیم آرام بشوند.
داستانش به سال ۲۰۰۲ برمیگردد؛ وقتی من را از آکادمی شفیلد ونزدی بیرون انداختند. آن موقع ۱۵ سالم بود. از زمانی که بچه بودم فقط یک دغدغه داشتم و آن هم این بود که روزی فوتبالیست حرفهای شوم. ولی بعد، ناگهان اتفاقی افتاده بود که انتظارش را نداشتم؛ پایان همان فصل جلسهای با حضور مربیانم برگزار شد و آنجا گفتند به حضور من نیازی ندارند، چون قدم کوتاه و ریزه هستم... وحشتناک بود. از آن زمان به بعد دیگر به مدت یک سال دست از فوتبال بازی کردن برداشتم. آخر هفتهها دست به هر کاری میزدم به غیر از فوتبال. به خودم میگفتم: «ادامه دادنش به هیچ دردی نمیخورد. من برای فوتبال ساخته نشدهام».
جان گرفتن رؤیای بازی در لیگ برتر
روز به خصوصی نبود که به خودم بگویم که در آن تاریخ مشخص به این باور رسیدم که میتوانم در لیگ برتر بازی کنم. پیشرفت من خیلی آهسته رقم خورده بود. ۱۶ سالم که بود به باشگاهی آماتور در شفیلد به اسم استوک بریج پارک استیلز اف سی رفتم. آنجا هفت سال حضور داشتم ولی در طول این هفت سال یکبار هم به خودم نگفتم یک روز بالاخره در لیگ حرفهای بازی میکنم. بازی کردن برای این تیم فقط خوشگذرانی آخر هفتهها بود. تازه وقتی به تیم دسته پنجمی فلیتوود تاون رفتم، آن هم در ۲۴ سالگی، تازه شروع کردم به این فکر که میخواهم از طریق فوتبال زندگیام را بچرخانم. البته به فکر بازی کردن در لیگ برتر نبودم... جرأت نمیکردم چنین هدفی را برای خودم در نظر بگیرم، چون فاصله بسیار زیادی تا محقق شدنش داشتم.
عبور از رکورد فان نیستلروی
معلوم است که یادم مانده؛ بازیمان مقابل منچستریونایتد بود (۲۸ نوامبر ۲۰۱۵، در جریان دیدار لستر-منچستریونایتد که یک – یک تمام شد، واردی برای یازدهمین بار متوالی موفق به گلزنی شد). روزهای قبل از آن مسابقه همه درباره آن رکورد معروف حرف میزدند. مدیر رسانهای تیم هم یک یو اس بی به من داد که در آن ویدئویی به صورت مخفیانه دست به دست میچرخید که همتیمیهایم دارند برایم آرزوی موفقیت میکنند. وقتی بازی با یونایتد شروع شد، تماشاگران این تیم برای اینکه روی اعصابم بروند شروع کردند به سر دادن شعارهای حمایتی از رود فان نیستلروی. وقتی گل زدم، رفتم و جلوی همانها خوشحالی کردم؛ شیوهای برای اینکه خیلی مستقیم آرام بشوند.
دست انداختن انگولو کانته به خاطر اتومبیلش
بازی کردن کنار انگولو کانته لذت زیادی داشت! پسری دوستداشتنی و فوتبالیست فوق العادهای است: وقتی تیم ما توپ را از دست میداد، هر جای زمین که بود، او میرفت و آن را پس میگرفت. در تمرینات هم دیگر واقعاً قانع شده بودم عمداً توپ را لو میدهد تا برای پس گرفتنش تلاش کند. یک روز خیلی جدی به ما گفت که تصمیم گرفته از خانه تا محل تمرین را بدود و به آن به چشم یک تمرین اضافه فوتبال نگاه کند. در آن لحظه، همه بازیکنان شوکه شدند و او را از تصمیمی که داشت منصرف کردیم. اینطوری شد که هربار میدیدیم از مینی کوپرش پیاده میشود تا سرتمرین بیاید خیالمان راحت میشد. ماه گذشته در جریان بازیمان با چلسی در استمفورد بریج، به رختکن ما آمد تا سلام و احوالپرسی کند. اولین چیزی که از او پرسیدم این بود: «هی پسر، هنوزم مینی کوپر میرونی؟» به من گفت آن مدلی که با آن سرتمرین لستر میآمده را به فرانسه فرستاده و خودش رفته یک مینی کوپر جدید خریده!
قهرمانی با لستر در لیگ برتر
دوشنبه بود. (۲ می۲۰۱۶). آن شب همه بچههای تیم را دعوت کرده بودم تا بیایند چلسی – تاتنهام را کنار هم ببینیم (اگرتاتنهام برنده نمیشد، لستر قهرمان میشد). فکر میکنم ۱۰ نفر از بچههای تیم جلو تلویزیون من داشتند داد و فریاد میکردند. اصلاً فراموش کرده بودند که آیا بچههایم میتوانند با این شرایط بخوابند یا نه. از همان موقع که بازی شروع شد، چیزی نزدیک به ۱۰۰ نفر از هواداران لستر هم جلوی خانهام جمع شده بودند تا جشن قهرمانی بگیرند... هرچند که بین دو نیمه، نگاهی از پنجره به بیرون انداختم و همه آنها رفته بودند. تاتنهام ۲ بر صفر جلو افتاده بود و همه میگفتند آن روز قرار نیست قهرمان شویم... و بعد گری کیهیل همتیمیام در انگلیس بازی را ۲ بر یک کرد. یادم میآید آن زمان برایش یک اساماس فرستادم و نوشتم «تو اسطورهای لعنتی!». ادن آزار دقیقه ۸۳ بازی را مساوی کرد و آن موقع بود که در خانهام دیوانهبازی شروع شد... جشن فوق العادهای گرفتیم. یادم میآید در حالت بسیار سرخوشی به تخت خواب رفتم. به خاطر داشتم آن هواداران برگشته بودند و جلوی خانه من در آن شب، جشن دیوانهکنندهای به راه انداخته بودند...
کناره گیری از تیم ملی
اوووه، این موضوع حاصل فکری طولانیمدت بود. قبل از بازیهای جام جهانی در روسیه داشتم به آن فکر میکردم. سرانجام هم بعد از این تورنمنت بود که تصمیمم را گرفتم. دلیلش این بود که به من زیاد بازی نمیرسید و از طرفی میدیدم جوانهای زیادی هم به تیم ملی رسیدهاند و نیاز به زمان بیشتری دارند تا بتوانند پیشرفت کنند. باید این موضوع را درک کنی که وقتی به تیم ملی دعوت میشوی، کلاً در طول فصل فقط سه هفته زمان برای استراحت کردن داری. الان با تصمیمی که گرفتهام میتوانم وقت بیشتری را دستکم در زمان برگزاری بازیهای ملی کنار خانوادهام بگذرانم. ساوتگیت گهگاهی میگوید درهای تیم ملی هنوز به روی من باز است ولی با توجه به اینکه میبینم تیم ملی این روزها خوب بازی میکند، باور دارم که تصمیم درستی گرفتهام.
ترساندن کلود پوئل با لباس اسپایدرمن
(میخندد). ژانویه گذشته بود، باشگاه اوضاع خوبی نداشت و بچهها خیلی ناراحت بودند، چون تیم چندین بازی متوالی بود که بد نتیجه میگرفت. به خودم گفتم باید فضا را کمی تغییر بدهم و به همین خاطر لباس اسپایدرمن را پوشیدم و رفتم سر تمرین. حالا چرا لباس اسپایدر من؟ خب، چون کفش تمرینیام قرمز و آبی بود و میخواستم چیزی بپوشم که با هم ست شوند. خب از آنجا که خیلی در آن لباس گرمم بود بعد از گرم کردن آن لباس را درآوردم ولی خیلی فضای شادی را رقم زد و همه بچهها کلی خندیدند. به هدفی که در سرداشتم رسیدم. آن روز رفتم گوشهای قایم شدم تا با همان لباس اسپایدرمن بتوانم اعضای کادر فنی (به همراه مربی کلودپوئل) را هم بترسانم. نمیدانم کاری که کردم کلود را خنداند یا نه... ما ارتباط بسیار خوبی با هم داشتیم ولی فکر میکنم ریتم تمریناتمان خیلی کند بود و برای ما که میخواستیم در مسابقه سریعتر باشیم ایجاد مشکل میکرد. هر ورزشکاری میداند که اگر همیشه به یک شیوه تمرین کنید دیگر نمیتوانید به صورت رادیکال شیوه بازیتان در مسابقه را تغییر دهید... مثل این است که شما برای یک دوی ماراتن آماده شوید ولی روز مسابقه به شما بگویند قرار است در ۱۰۰ متر سرعت مسابقه بدهید. ما تمام تلاشمان را کردیم ولی خب، فایدهای نداشت و نتایج خوبی حاصل نشد.
بهترین گلزن لیگ برتر شدن
ااه، بله، سال ۲۰۲۲ چنین خواهد شد! (لبخند میزند). خب، سال ۲۰۱۶ فاصله زیادی با آن نداشتم (او ۲۴ گل زد و پشتسر هریکین ۲۵ گله، نفر دوم شد)، ولی خب راستش را بخواهید، هدفی جدی برای من نیست. من هنوز هم با همان ذهنیتی که در استوک بریج پارک بازی میکردم بازی میکنم، منظورم این است که نهایت توانم را به کار میگیرم و سعی میکنم لذت ببرم. هیچ وقت فراتر از بازیای که در پیش داریم فکر نمیکنم... و حالا اگر میبینید در ۳۲ سالگی هنوز یکی از اعضای اثرگذار تیم هستم به خاطر همین روحیه است. اینکه آدم از ۲۷ سالگی حضور در لیگ برتر انگلیس را شروع کند بیانگر این موضوع است که باید از تکتک لحظههایی که دارم لذت ببرم. از لحاظ بدنی هم زیاد تحلیل نرفتهام، هنوز میدانم پاهایم توان بازی کردن در چند فصل دیگر از لیگ برتر را دارند.