خبرورزشی/ آرتین زهرابی؛ تکرار آنچه درباره طلوع دوباره در فوتبال ایران است، نه دیگر برای شما آن جذابیت سابق را دارد، نه به خاطر آنکه طراحان این نظریه پاسخی برای شاهکارهای خود دارند و فقط سکوت میکنند جوانمردانه است که بیش از آن بپردازیم.
مسئله این است که ما پس از کیروش، با حضور ویلموتس و سپس چندین ماه بیخبری کامل در فوتبال ملی به دراگان اسکوچیچ رسیدهایم. این فوتبال چگونه به چنین طلوع باشکوهی رسید؟ از کیروش تا اسکوچیچ باید چقدر راه طی میکردیم تا این گونه سلیقه خود را به رخ فوتبال آسیا بکشیم؟
اسکوچیچ، چهرهای رسانهای و عموما وابسته یه یک جریان خاص خبری در سالهای اخیر بود که هر کجا تیم گرفت، بازوهای رسانهای آشنایی کنارش قرار میگرفتند و احتمالا از منافع این اتفاقات، سودی هم عاید آنها می شد. با این همه فراموش نکنیم حتی افرادی که برای اسکوچیچ کار می کردند تا همین یکی، دو سال پیش تیم خونهبهخونه را برای او جور کرده بوند!
مهمترین حادثه دوران مربیگری اسکوچیچ در سالهای گذشته اما به مربیگری در ملوان انزلی و صنعتنفت آبادان محدود میشود. به این مربی در کشور خودش هم تیم نمیدهند. حالا سوال این است که مربی سابق خونهبهخونه، چگونه به جایگاه سرمربیگری تیم ملی ایران میرسد؟ جایگاهی که کارلوس کیروش در چند سال متمادی به آن شکوه و عظمت خاصی بخشیده بود و پس از او خیلیها انتظار داشتند گواردیولا و مورینیو جانشین کیروش شوند! بگذریم از وعده باشکوه و پرطمطراق حضور زیدان در ایران...
این اسامی با آنچه امروز انتخاب شده به قدری در تضاد هستند که گاهی اوقات حس میکنیم مدیرانی که رای به حضور اسکوچیچ دادهاند هنوز آن قدر داغ هستند و نمیدانند با وجاهت و اعتبار تیم ملی ایران چه کردهاند. حتی خود کیروش هم از این انتخاب سورپرایز شده و هرگز فکر نمیکرده فوتبال ما از آنجا به این نقطه غیرقابل قبول برسد اما عجیب است آنهایی که در کوران رقابتهای جام جهانی و جام ملت های آسیا بر سر گوری گریه میکردند که فاقد جنازه بود، چرا امروز صدایشان درنمیآید و بابت این اتفاق تازه اشک نمیریزند؟ آیا این مسئله، بغضهای دم دستی آنها را نمیترکاند؟
مسئله این است که ما پس از کیروش، با حضور ویلموتس و سپس چندین ماه بیخبری کامل در فوتبال ملی به دراگان اسکوچیچ رسیدهایم. این فوتبال چگونه به چنین طلوع باشکوهی رسید؟ از کیروش تا اسکوچیچ باید چقدر راه طی میکردیم تا این گونه سلیقه خود را به رخ فوتبال آسیا بکشیم؟
اسکوچیچ، چهرهای رسانهای و عموما وابسته یه یک جریان خاص خبری در سالهای اخیر بود که هر کجا تیم گرفت، بازوهای رسانهای آشنایی کنارش قرار میگرفتند و احتمالا از منافع این اتفاقات، سودی هم عاید آنها می شد. با این همه فراموش نکنیم حتی افرادی که برای اسکوچیچ کار می کردند تا همین یکی، دو سال پیش تیم خونهبهخونه را برای او جور کرده بوند!
مهمترین حادثه دوران مربیگری اسکوچیچ در سالهای گذشته اما به مربیگری در ملوان انزلی و صنعتنفت آبادان محدود میشود. به این مربی در کشور خودش هم تیم نمیدهند. حالا سوال این است که مربی سابق خونهبهخونه، چگونه به جایگاه سرمربیگری تیم ملی ایران میرسد؟ جایگاهی که کارلوس کیروش در چند سال متمادی به آن شکوه و عظمت خاصی بخشیده بود و پس از او خیلیها انتظار داشتند گواردیولا و مورینیو جانشین کیروش شوند! بگذریم از وعده باشکوه و پرطمطراق حضور زیدان در ایران...
این اسامی با آنچه امروز انتخاب شده به قدری در تضاد هستند که گاهی اوقات حس میکنیم مدیرانی که رای به حضور اسکوچیچ دادهاند هنوز آن قدر داغ هستند و نمیدانند با وجاهت و اعتبار تیم ملی ایران چه کردهاند. حتی خود کیروش هم از این انتخاب سورپرایز شده و هرگز فکر نمیکرده فوتبال ما از آنجا به این نقطه غیرقابل قبول برسد اما عجیب است آنهایی که در کوران رقابتهای جام جهانی و جام ملت های آسیا بر سر گوری گریه میکردند که فاقد جنازه بود، چرا امروز صدایشان درنمیآید و بابت این اتفاق تازه اشک نمیریزند؟ آیا این مسئله، بغضهای دم دستی آنها را نمیترکاند؟
واکنشهای عموما منفی افکار عمومی و کارشناسان فوتبال به این انتخاب مسئلهدار نشان میدهد یک بار دیگر مدیران این فوتبال در انتخاب خود نمره مردودی گرفتهاند. آنها فقط چشمان خود را بستند و احتمالا از ناچاری، اسکوچیچ را به تیم ملی آوردند اما غافل از آنکه تیم ملی ایران صاحب بازیکنانی است که برای اعتبار سرمربی خود جان میدهند؛ حالا آنها با حضور پدیدهای به نام اسکوچیچ که خودش در خواب و خیال و رویا و کابوس هم تصور نمیکرد روزی به اینجا برسد چه کنند؟