خبرورزشی/ اردشیر لارودی؛ خانهتکانى را، اگرچه کمى دیر، اما آغاز کردهایم! نواندیشى محدود را، ولو به صورت اولویت درجه دوم، دوباره در دستور کارهاى روزمره خویش قرار دادهایم! فلسفهبافى بس است، مىپردازیم به مسائل دم دستى!
جلوى ویروس کرونا «حس» دیدن و چشیدن و شنیدن را در خودمان بهکار انداختهایم! حسِ حس کردن را! به قناعت و رضایت راه نمىدهیم! دوباره مطالبهگر مىشویم! دوباره «طلبکار» مىشویم و در پى طلبهاى حداکثرى دویدن و صاحب توقع بیشترى شدن، همه را بهیاد مىآوریم! نشانههاى زندگى عادى! پرداختن به مطالبات پیش پا افتادهتر و کرکرىهاى «ویروس کرونا» را باز هم بهجا مىآوریم! کمربندها را سفت مىبندیم!
به حضور منحوسش، عادت نکردهایم! عادت نمىکنیم! چراکه زندگى با «ویروس کرونا» و کنار آمدن با این ناخوانده خودخوانده، کار ما نیست و باید برابرش ایستاد! با سلاح نظم، با اسلحه انضباط! با خود را نباختن و اصول ساده زنگى را رعایت کردن! و اینجاست که خواستن، عین توانستن است! و اینجاست که علامتهاى کوچک و «ریز» باید درشت و درست تلقى شود! و اینجاست که عادتهاى پیش پا افتاده قدیم، معناى خوبى مىدهند! معناى زندگى! معناى میل به زندگى و عشق به زندگى!
فیل در تاریکى!
فتحالله زاده هم استعفا داد! فتحا... زاده هم ناقوس را به صدا درآورد! فتحا... زاده هم خواب شیرین و زمستانى خوشخوابهاى همیشگى را آشفته کرد:
... به این ترتیب نمىشود! با این ساز و کار، هیچ کارى از پیش نمىتوان برد! باید فرق کرد! باید تفاوتها را بهجا آورد! باید مناسب با نیازهاى این روزها و متناسب با مقتضیات این روزگاران، وارد میدان شد! چرا در یک هفته، هم انصارىفرد لنگ مىاندازد و هم فتحا... زاده سپر باز مىکند؟
داستان اوزوم و عنب و انگور است! همه یک چیز را مىخواهند! همه به یک خواست اشاره مىکنند! هرکسى به زبانى، هرکسى با گویشى، از گویا نبودن اصول حاکمه و از غلط بودن روابط و چارچوبها حرف مىزند! داستان فیل در تاریکى را خواندهاید؟ این همان است!
دعواى فتحا... زاده با هیئت مدیره
دعواى فتحالله زاده با هیئتمدیره استقلال، عین به عین، همان دعواى انصارىفرد است با هاشمى و نبى و رسولپناه و بقیه! دعواى اصولیت با هرکى هرکى! با هردمبیلى! با مار گزیدگى! فتحا... زاده نمىخواهد از یک سوراخ، دوبار گزیده شود! بنابراین دعوا تمام مىشود!
دعواى ناهمزبانى! دعواى امکاناتخواهى! دعواى نخواندن اهداف و خواستهها با بسته بودن دستها و پاها! با ناهمخوانى آرزوها با واقعیتها! و نیز و البته که نیز، دعواى قدیمى «راه بنداز و جابنداز»! تاکتیکى از بیخ غلط! تاکتیکى که عمر مفیدش، سالهاى سال است به سرآمده! و این همه، نشانه چیست؟ زیر قواعد بازى زدن توسط انصارىفرد نشانه چیست؟ تن ندادن فتحا... زاده به بازىاى که همه سرش باخت است- باخت استقلال، باخت پرسپولیس هم هست- از کدام واقعیت پرده برمىدارد؟
اینکه کشتىبان را سیاست دیگرى لازم است! و اینکه باید قواعد بازى را و اصول مسابقه را عوض کرد! باید امروزى بود! باید به فردا اندیشه کرد! و اگر سنگ بناهاى فردا را، درست و محکم بالا نبرى، اولین بازنده بىتقصیر یا به تقصیر، خودت خواهى شد!
چرا سپاهان سنگ نمىزند؟
چرا از سپاهان از این صداها بلند نمىشود؟ چون امیر، درسش را بلد است! براى اینکه او، جایى نمىخوابد که زیرش آب برود!
در تراکتور هم، قاعده بر منوال خوبى جلو مىرود! صاحب کار و اصول کار و سبک و سلیقه کارفرما معلوم است: کار کمتر دولتى است! در اهواز هم فولاد، با همین قاعده، ولو شده درجا مىزند و اداى پیشرفت را درمىآورد! ذوبآهن فشل، هم همین است! یا پدیده شهرخودرو که از چاله به چاه و از چاه به چال نقل مکان نمىکنند!
ویروس کرونا، در سخت جانى اش و در سگ جانى اش دارد کم مىآورد! مردم، با روحیه و رفته رفته با روحیه قویتر، تیشه به ریشه ویروس بدخیم مىزنند! زندگى ادامه دارد! امید توأم با حرکت، هر روز شتاب بیشترى مىیابد!
جلوى ویروس کرونا «حس» دیدن و چشیدن و شنیدن را در خودمان بهکار انداختهایم! حسِ حس کردن را! به قناعت و رضایت راه نمىدهیم! دوباره مطالبهگر مىشویم! دوباره «طلبکار» مىشویم و در پى طلبهاى حداکثرى دویدن و صاحب توقع بیشترى شدن، همه را بهیاد مىآوریم! نشانههاى زندگى عادى! پرداختن به مطالبات پیش پا افتادهتر و کرکرىهاى «ویروس کرونا» را باز هم بهجا مىآوریم! کمربندها را سفت مىبندیم!
به حضور منحوسش، عادت نکردهایم! عادت نمىکنیم! چراکه زندگى با «ویروس کرونا» و کنار آمدن با این ناخوانده خودخوانده، کار ما نیست و باید برابرش ایستاد! با سلاح نظم، با اسلحه انضباط! با خود را نباختن و اصول ساده زنگى را رعایت کردن! و اینجاست که خواستن، عین توانستن است! و اینجاست که علامتهاى کوچک و «ریز» باید درشت و درست تلقى شود! و اینجاست که عادتهاى پیش پا افتاده قدیم، معناى خوبى مىدهند! معناى زندگى! معناى میل به زندگى و عشق به زندگى!
فیل در تاریکى!
فتحالله زاده هم استعفا داد! فتحا... زاده هم ناقوس را به صدا درآورد! فتحا... زاده هم خواب شیرین و زمستانى خوشخوابهاى همیشگى را آشفته کرد:
... به این ترتیب نمىشود! با این ساز و کار، هیچ کارى از پیش نمىتوان برد! باید فرق کرد! باید تفاوتها را بهجا آورد! باید مناسب با نیازهاى این روزها و متناسب با مقتضیات این روزگاران، وارد میدان شد! چرا در یک هفته، هم انصارىفرد لنگ مىاندازد و هم فتحا... زاده سپر باز مىکند؟
داستان اوزوم و عنب و انگور است! همه یک چیز را مىخواهند! همه به یک خواست اشاره مىکنند! هرکسى به زبانى، هرکسى با گویشى، از گویا نبودن اصول حاکمه و از غلط بودن روابط و چارچوبها حرف مىزند! داستان فیل در تاریکى را خواندهاید؟ این همان است!
دعواى فتحا... زاده با هیئت مدیره
دعواى فتحالله زاده با هیئتمدیره استقلال، عین به عین، همان دعواى انصارىفرد است با هاشمى و نبى و رسولپناه و بقیه! دعواى اصولیت با هرکى هرکى! با هردمبیلى! با مار گزیدگى! فتحا... زاده نمىخواهد از یک سوراخ، دوبار گزیده شود! بنابراین دعوا تمام مىشود!
دعواى ناهمزبانى! دعواى امکاناتخواهى! دعواى نخواندن اهداف و خواستهها با بسته بودن دستها و پاها! با ناهمخوانى آرزوها با واقعیتها! و نیز و البته که نیز، دعواى قدیمى «راه بنداز و جابنداز»! تاکتیکى از بیخ غلط! تاکتیکى که عمر مفیدش، سالهاى سال است به سرآمده! و این همه، نشانه چیست؟ زیر قواعد بازى زدن توسط انصارىفرد نشانه چیست؟ تن ندادن فتحا... زاده به بازىاى که همه سرش باخت است- باخت استقلال، باخت پرسپولیس هم هست- از کدام واقعیت پرده برمىدارد؟
اینکه کشتىبان را سیاست دیگرى لازم است! و اینکه باید قواعد بازى را و اصول مسابقه را عوض کرد! باید امروزى بود! باید به فردا اندیشه کرد! و اگر سنگ بناهاى فردا را، درست و محکم بالا نبرى، اولین بازنده بىتقصیر یا به تقصیر، خودت خواهى شد!
چرا سپاهان سنگ نمىزند؟
چرا از سپاهان از این صداها بلند نمىشود؟ چون امیر، درسش را بلد است! براى اینکه او، جایى نمىخوابد که زیرش آب برود!
در تراکتور هم، قاعده بر منوال خوبى جلو مىرود! صاحب کار و اصول کار و سبک و سلیقه کارفرما معلوم است: کار کمتر دولتى است! در اهواز هم فولاد، با همین قاعده، ولو شده درجا مىزند و اداى پیشرفت را درمىآورد! ذوبآهن فشل، هم همین است! یا پدیده شهرخودرو که از چاله به چاه و از چاه به چال نقل مکان نمىکنند!
ویروس کرونا، در سخت جانى اش و در سگ جانى اش دارد کم مىآورد! مردم، با روحیه و رفته رفته با روحیه قویتر، تیشه به ریشه ویروس بدخیم مىزنند! زندگى ادامه دارد! امید توأم با حرکت، هر روز شتاب بیشترى مىیابد!