محمدرضا مدنی؛ در بیست و چهارمین سالگرد مسابقه تاریخی تیم ملی فوتبال کشورمان در ملبورن استرالیا و کسب تساوی دو بر دو که در نهایت مجوز صعود تیم ملی پس از ۲۰ سال به جام جهانی را قطعی کرد با یکی از پرکارترین بازیکنان آن مسابقه حماسی به خاطر بازی درباره آن مسابقه پرداختیم. مهدی پاشازاده در گفتگو با خبر ورزشی، درباره دیدار تیمهای ایران و استرالیا و حواشی قبل و بعد از آن مسابقه حرف زد:
درباره مسابقه ایران و استرالیا در سال ۷۶ صحبت کنید و اینکه چرا این بازی با فاصله، نسبت به دیگر رویدادهای فوتبالی کشورمان در ذهن علاقمندان به این رشته خاطره انگیز شده است؟
کلا بازی عجیب و غریبی بود. اگر به قبل از بازی برگردیم میبینیم که روند رسیدن با مسابقه به شکلی بود که ما در دور اول مقدماتی تیم اول گروه مان شدیم. ولی در دور برگشت آن اتفاقات افتاد. ما که اصلاً فکرش را نمیکردیم به پلیآف برسیم شرایط صعودمان بسته به عبور از تیم استرالیا شد! ما در تهران مقابل استرالیا یک - یک کردیم که خیلی هم خوب بازی کردیم. تیم ما در آن زمان فقط ۳ لژیونر داشت که تازه آنها هم در لیگ آلمان بازی میکردند اما۸۰ درصد بازیکنان تیم استرالیا در تیمهای خوب لیگ برتر انگلیس شاغل بودند و همه این مسائل از نظر روحی روانی روی تیم ما تاثیر شدیدی داشت.
در ملبورن با کدام یک از بازیکنان هم اتاق بودید؟
من با خداداد عزیزی هم اتاق بودم.
شب پیش از مسابقه در اتاق تان چه صحبتهای رد و بدل شد و کلاً چه حالی داشتید؟
به طور کلی بودن کنار خداداد عزیزی یعنی شوخی و خنده. البته من درباره خودم بگویم که من تا قبل از بازی مقابل استرالیا فقط ۲۰ دقیقه آخر مسابقه جلوی ژاپن به میدان رفته بودم و در سایر رقابتها حتی جایی در لیست ۱۸ نفره تیم هم نداشتم. به همین خاطر این مسابقه برای من خیلی حیثیتی بود و باید خودم و تواناییهایم را به اثبات میرساندم. من در آن زمان در استقلال فیکس بازی میکردم و چون این فرصت به من داده شده بود که در تیم ملی بازی کنم باید پاسخ مناسبی به طرفداران و روزنامهنگارانی میدادم که همیشه سوال میکردند چرا پاشازاده در تیم ملی حضور ندارد.
صحبتی درباره بازی با استرالیا نمیکردید؟
خداداد چند بار گفت که "فقط خدا به ما رحم کند". در واقع حرف ما این بود که فقط مقابل استرالیا آبرویمان نرود. بیشتر در این باره صحبت میکردیم.
آن شب راحت خوابیدید؟
اصلا به یاد ندارم که آن شب چقدر خوابیدم یا اصلاً چطور خوابم برد. معمولاً زمانی که استرس بالایی داشته باشید اتفاقات آن زمان را به یاد نمیآورید. چون تمام ذهن من در شب قبل از بازی معطوف به بازی بود. به همین خاطر اصلا یادم نمیآید که آن شب چطور خوابیدم و صبح چطور بیدار شدم. ولی اتفاقات بعد از بازی به خوبی یادم است.
شما در مصاف مقابل استرالیا یکی از پرکارترین بازیکنان تیم بودید. این طور نیست؟
دقیقاً! من هربار فیلم مسابقه را نگاه میکنم متوجه میشوم که آنها از چپ و راست روی دروازه توپ میریختند. از عمق توپ میآوردند و شوت میزدند. وقتیهایلایتهای بازی را میبینم از خودم میپرسم که ما چطور توانستیم جلوی استرالیا فقط دو گل بخوریم! حالا میفهمم که آنها چند بار حمله کردند و ما فقط در حال رد کردن توپها بودیم. مثل یک کسی بودیم که فقط در حال کتک خوردن است ولی در واپسین لحظات دو ضربه میزند و بازی را میبرد.
مسابقه تان شبیه بوکس نبود؟
من فکر میکنم تیم ملی ما در بازی با استرالیا مثل فیلم راکی شده بود. راکی هم در فیلمش با یک حریف قدر مسابقه میداد و اینقدر ضربه خورد که حریفش دیگر نای ضربه زدن نداشت و در آخر از خستگی اش استفاده کرد و برنده شد. ما هم پایان مسابقه دو گل زدیم و راهی جام جهانی شدیم.
یک توپ را از روی خط درآوردید؟ درست است؟
بله. من یک توپ را از روی خط برگرداندم و یک تکل زدم که اگر آن را نمیزدم عابدزاده با مهاجمان استرالیا سه به تک میشد. این دو توپ، دو گل صد درصد بود که خوشبختانه من توانستم در آن بازی دروازه تیم مان را نجات بدهم.
دوست داشتید شبکههای اجتماعی که امروز فضای رسانه را پر کردهاند آن زمان هم بودند؟ و فکر میکنید در چنین شرایطی وسعت پوشش خبری بازی ایران و استرالیا چقدر گسترده تر میشد؟
اصلاً چنین چیزی را دوست ندارم. خوشحالم که ما در آن زمانه این مسابقه را برگزار کردیم. آن وقتها محبت و علاقه مردم واقعی بود. آنها برای کار ما ارزش بیشتری قائل میشدند. نه اینکه یک نفر تبدیل به شاخ فضای مجازی به شود ولی در جامعه کسی او را نشناسد. ما پس از بیست و چند سال از آن زمان هنوز در بین مردم همان احترام و محبت را میبینیم. به نظرم ارزش این خیلی بیشتر از بزرگ شدن در فضای مجازی است.
به نظر شما ممکن است چنین مسابقه ای باز هم در فوتبال مان تکرار شود؟
هیچ وقت تکرار نمیشود. این قبیل مسابقات فقط یکبار است. به همین خاطر هم خاطره اش از ذهن کسی بیرون نمیرود و پس از ۲۴ سال هنوز دربارهاش حرف میزنند. بیست سال بود که به جام جهانی نرفته بودیم به همین خاطر تا این حد برای همه جذاب بود.
پس از بازی ملبورن، در طی این سالها دوباره به استرالیا برگشته اید؟
از آن زمان هرگز به استرالیا سفر نکردهام.
دوست دارید به ملبورن بروید و آن استادیوم را دوباره ببینید؟
صددرصد! خیلی دوست دارم فرصتی پیش بیاید تا دوباره به آن ورزشگاه بروم. چشمانم را ببندم و لحظات هیجان انگیز آن بازی را روی چمن آنجا مرور کنم.
درباره بازگشت به تهران و اینکه چطور به خانه برگشتید صحبت کنید. اتفاق ویژه آن روز چه بود؟
ما وقتی از استادیوم آزادی خارج شدیم برادرم زنگ زد و گفت که سر محله مان خیلی شلوغ است. چند کوچه نرسیده به محله مان رئیس کلانتری به پیشواز مان آمد و با یک بنز ۱۹۰ که متعلق به کلانتری بود مرا به کوچه مان رساندند اما مردم به محض اینکه مرا داخل بنز کلانتری دیدند ماشین را روی هوا بلند کردند. باور نکردنی بود! آن زمان خانه پدری مان حیاط دار بود و وقتی از ماشین پیاده شدم فقط یک ربع طول کشید تا به ورودی خانه مان برسم. ضمن اینکه اصلاً از جلوی بنز تا دم خانه پاهایم به زمین نخورد و روی دست مردم به سمت خانه میرفتم. وقتی به داخل حیاط رفتم تازه متوجه شدم حدود ۲۰۰ نفر از دوستان و اقوام هم داخل حیاط خانه هستند. آن روز را هرگز فراموش نخواهم کرد.
تاکنون شده در ارتباط با آن مسابقه حسرت چیزی را بخورید و بگویید که مثلا ای کاش فلان کار را انجام میدادم؟
خیر! به نظرم بهترین اتفاقات و بهترین عکس العملها را در همان بازی انجام دادم و اگر قرار باشد دوباره به آن زمان بر گردم دوست دارم همان اتفاقات دوباره تکرار شوند. اتفاقاتی که مسیر زندگی ام را تغییر داد.