به گزارش خبرورزشی، حالا منتقدین میکل آرتتا را دست می اندازند؛ مردی که تیمش خوب بازی می کند اما جامی نمی برد و بازی های بزرگ را می بازد!
وسوسهانگیز است که ۲۷ دقیقه نخست این بازی برگشت نیمهنهایی لیگ قهرمانان را نمونهای فشرده و خلاصهای اجرایی از یک تیم و یک دوره ببینیم. آنجا، زیر نورهای سفید و خشن پارک دو پرنس، آرسنالِ میکل آرتتا بر دیوار سنجاق شده بود و تقلا میکرد.
هواداران باشگاه این درد را عمیقتر حس خواهند کرد؛ چون در ۲۶ دقیقه نخست از آن ۲۷ دقیقه، شاهد نمایشی روان، درخشان و مقتدر از آرسنال بودند. آنها میانه میدان را در اختیار گرفتند، مالک توپ بودند، با خشونت توپ را پس میگرفتند. اودگارد با نبوغی شیطنتآمیز مثل سنجابی حیلهگر پرسه میزد. آرسنال ۷۵٪ مالکیت داشت، شش شوت زد و ده سانتر ارسال کرد. انگار دستشان بر یقه بازی بود، پاری سنژرمن را به عقب راندند و تا لبه پرتگاه کشاندند.
به تمام معانی، آنها برنده بازی بودند — جز آن حس آشنای چیزی که در حاشیهها شفافتر میشد، شبحی کمی دورتر از دید، پشت پردهها. از این لحظات لذت ببرید. اگر میتوانید، برای مدتی باور کنید. چون آن شبح، لحظهبهلحظه نزدیکتر میشد.
شبحی در تاریکی با داسی در دست!
پارک دو پرنس، کاسهای عظیم و خشن از بتن، کنار بزرگراه قد کشیده، مثل اسکلت یک آرمادیلوی بیگانه غولآسا. در چنین شبهایی پژواک صدا را به لرزه درمیآورد. زبانههای آتش کنار زمین میجهیدند، دود فراگیر بود، صدا در سکوهای شیبدار میپیچید.
اما بازیکنان آرسنال مستقیم وارد بازی شدند و از همان لحظه اول، توپ را در اختیار گرفتند. آنها باید در دقیقه سوم گل میزدند؛ تیمبر توپ را برای دکلان رایس برید و ضربه سر او به بیرون رفت. دو دقیقه بعد، پرتاب بلند پارتی را دوناروما از فاصله نزدیک گرفت.
مدافعان کناری آرسنال حرکات جالبی داشتند، به داخل متمایل میشدند، لوئیس-اسکلی با توپ ریسک میکرد. سانترها یکییکی از محوطه شش قدم عبور میکردند. آنها باید گل میزدند، باید برتریشان را به نتیجه تبدیل میکردند. توپ به اودگارد رسید، دوناروما با یک واکنش یکدستی فوقالعاده آن را گرفت. رایا با شتاب به خط آمد، دستور تازهای آورد — شاید: «باید گل بزنی.»
فشار ادامه داشت: توپهای هوایی، لمسهای اول، توپهای دوم، ضرباتی که کامل ضربه نبودند، و در تمام اینها، آن شبح کمکم واضحتر میشد، با داسی که در تاریکی آرام میجنبید.
تیم بی تیغه، کیک بدون روکش!
آرتتا با پالتوی مشکی، کفشهای بنددار سیاه، یقه بالا زده، در حاشیه ایستاده بود — شبیه تکتیرانداز پلیسی در مأموریت شبانه. رسانههای فرانسوی در این هفته نگاهی تحقیرآمیز به او داشتند، یکی نوشته بود لحنش بیشازحد احساسی است. و بله، نوعی شعارزدگی در کار هست، اصرار بر شدت، بر انرژی؛ حسی که گویی مخاطب یک معلم انگیزشی هستید.
اما آرتتا نه عثمان دمبله دارد، نه حتی گابریل ژسوس. تیمش خوب تنظیمشده است، اما بیلبه، بیتیغه؛ همه کیک – بدون روکش. و در دیدنش در آنجا، زیر کلاهخودی بینقص از مو، چیزی لطیف و زخمی بود. ترکیبها کار میکردند، الگوها دقیق اجرا میشدند، اما حس میکردی آن شبح نزدیکتر میشود، شب عقب مینشیند.
حمله ها را آرسنالی ها کردند؛ پایان را پاریسی ها نوشتند
پاریس بعدازظهری روشن و با اکراه بهاری داشت. هواداران مهمان کنار برج ایفل برای زیبایی روز تجمع کرده بودند. همه میدانستند آرسنال چه باید بکند: شروعی قوی، ایجاد دردسر برای پاری سنژرمن. و همه اینها را هم کردند. اما در آن ۲۶ دقیقه، نوعی واگرایی دیده میشد. و در دقیقه ۲۷، پاری سنژرمن پایان را نوشت: فابیان رویز گل درخشانی زد تا نتیجه مجموع ۲–۰ شود.
گل از کرنری آغاز شد که دفع شد. لمس توپ رویز برای بردنش به چپ بینقص بود، شوتش قوسدار و تیز — ضربهای که از پایش کنده شد، با برشی سهمگین، منحنیای مقدس، نه صرفاً تلاش، بلکه اصراری آگاهانه: این همان است که میخواستید در ربع نخست بازی انجام دهید.
بیست و شش دقیقه عالی اما بی ثمر!
و این دیگر پایان بود؛ شکست نهایی آرسنال، ۲–۱ در شب، بالاخره در روشنایی کامل ظاهر شد — همانطور که از ابتدا هم حس میشد. البته، در آن ۲۶ دقیقه، شبحی دیگر هم بود: مهاجمی که نبود، گلزنی که هرگز خریده نشد، تمامکنندهای که میتوانست از آن تلاشها بهره ببرد.
در نهایت، ناکامی آرسنال در تبدیل سه سال درخشان به جام، نه راز است و نه مسئله روانی — مسئله نفرات است. شجاعت در بازار نقلوانتقالات، میل به ریسک برای پیروزی، آوردن استعداد ناب تهاجمی، همان چیزی که با دهها میلیون سنجیده میشود.
آرسنال با رسیدن به این مرحله، یک آزمون را پشت سر گذاشت. اما معیار واقعی تحقق این رویا در تابستان و فراتر از آن خواهد بود. بازپخش کنید، خطی بکشید دور آن اشکال در سایهها. همهچیز در آن ۲۶ دقیقه عالی اما بیثمر نهفته است — و شکستی که هرگز بهنظر نمیرسید ابزاری برای پیروزی در اختیار داشته باشد.