به گزارش خبرورزشی، نویسنده دیلی میل بازی منچستر یونایتد و تاتنهام در فینال لیگ اروپا را دربی الاغ ها می نامد، الاغ هایی که گاهی شبیه اسب ظاهر می شوند!
السمرائی می نویسد؛
با پوزش از کتاب مقدس، بهترین جمله درباره الاغها را یک بوکسور گفته. نامش لاومور اندو بود؛ مبارزی برجسته، قهرمان جهان و مردی زیرک. اما بیایید فقط سراغ همان الاغها برویم و اینکه چطور از آنها برای توصیف یک مبارزه در سال ۲۰۰۹ استفاده کرد.
حریفش متیو هتون بود، برادر کوچکتر ریکی هتون، و این چیزی بود که اندو گفت:
«اگر در اصطبل خود اسبهای مسابقه نگه میداری و یک الاغ را هم همانجا با هویج تغذیه میکنی، آن الاغ کمکم فکر میکند خودش اسب مسابقه است. فقط وقتی او را به پیست ببری، میفهمد چه اشتباهی کرده.»
هوشمندانه، گزنده، و البته کاملاً اشتباه — مبارزه مساوی شد. هتون هیچ الاغی نبود و اندو خودش را مضحکه کرد.
حالا بیایید درباره فینال لیگ اروپا حرف بزنیم و درباره دو تیمی که بیشتر از هر تیمی با این برچسب جور درمیآیند: منچستریونایتد و تاتنهام. با پیروزیهایشان در دو پنجشنبه متوالی، حالا در ۲۱ می در بیلبائو دربی تمامعیاری از جنس الاغها خواهیم داشت.
البته الاغهای شیک و لاکچری — از آنهایی که در اصطبلهای تمیز با هویجهای ارگانیک تغذیه میشوند — اما الاغ، بههرحال الاغ است.
فهرست کردن لحظات شرمآور این فصلشان زمان زیادی میبرد، پس بیایید مستقیم برویم سراغ این رشته طولانی از اعداد:
۳، ۹، ۴، ۳، ۸، ۴، ۱۹، ۱۴، ۷، ۱۲، ۲۱، ۵، ۱۵، ۵، ۶، ۸، ۱۵، ۸، ۶، ۸، ۶، ۹، ۱۳، ۱۸، ۵، ۳۱.
این اعداد، رتبههای نهایی تیمهایی هستند که از سال ۲۰۰۰ به بعد به فینال لیگ اروپا یا جام یوفا رسیدهاند. عدد ۳۱ در آخر؟ آنجاست که باید دقیقتر نگاه کرد.
حتی اگر خوشبین باشیم و یونایتد و اسپرز از جایگاههای ۱۵ و ۱۶ فعلیشان بالا بیایند، در بهترین حالت هم رتبهای بهتر از دوازدهم نخواهند گرفت؛ یعنی همچنان پایینترین در تمام ادوار — نه فقط از سال ۲۰۰۰، بلکه از آغاز تورنمنت در ۱۹۷۱. حتی بدتر از بایر لورکوزنِ ۱۹۸۸ و اسپانیولِ همان سال (رتبه ۱۵)...
یعنی چه بخواهیم چه نه، یونایتد و تاتنهام آخر هستند. بدترینهای تاریخ. الاغهایی جاودانه که بعضی پنجشنبهها نقش اسب را بازی میکنند.
ضعیفاند؟ شاید گفتنش مثل این باشد که بگوییم با الاغی از کوه بالا رفتهایم تا چیزی واضح را بهتر ببینیم.
اما اگر کمی زمان و مکان را در نظر بگیریم، آخرین باری که لیگ اروپا چنین ترکیب هیجانانگیزی برای فینال داشت، کی بود؟
منظور از "هیجانانگیز"، دو باشگاه بزرگ با بحرانهای بزرگتر است. تیمهایی که بیشتر از جام، به راه فرار نیاز دارند. به یک نقطه امید. این دقیقاً همان چیزی است که این جام کهنه و کمرنگشده لازم داشت.
اگر بخواهیم حوصلهسربر شویم، میتوانیم از بحران مالی یونایتد بگوییم و نیازش به لیگ قهرمانان. اما آن بحث، نه فقط تکراری، بلکه تحلیلزده است؛ همیشه با عینک فردا به امروز نگاه میکند.
جذابتر از آن، داستان روبن آموریم است و اینکه آیا واقعاً همان مردیست که قرار است یونایتد را نجات دهد یا نه.
تا اینجا، مربیای دیدهایم که به ایدئولوژیاش چسبیده، نتایجش پرنوسان بوده، و حالا توجیهاتی مثل «اطرافیان نامناسب» هم دیگر جواب نمیدهد. تقریباً هر هفته، از زمان جدایی از اسپورتینگ، حرفهایی زده که انگار تازه فهمیده گنجی که پیدا کرده، طلسمشده بوده. البته ساختار فاجعهبار مدیریت یونایتد هم سهم زیادی دارد.
با اینحال، آموریم بارقههایی از امید را نشان داده. برد در سن مامس — جایی که هیچکس در لالیگا نتوانسته دو گل بزند، چه رسد به سه تا — یکی از همین بارقههاست. و هیچ تیمی دوبار بیلبائو را در یک فصل نبرده بود؛ یونایتد پنجشنبه این کار را کرد.
پیشرفت مربی را فقط با چنین دستاوردهایی میشود سنجید؛ یا با بازگشت بازیکنانی مثل کاسمیرو. الاغی که لنگ میزند، اما هنوز چهار پا دارد — و یک پیروزی کافیست تا دوباره بدود.
اما داستان پوستکاوغلو پیچیدهتر است، و در ستونهای قبلی هم به آن پرداختهام. حتی اولین جام باشگاه از سال ۲۰۰۸ شاید کافی نباشد تا نظر دنیل لیوی را تغییر دهد. مسئله برای لیوی این است که آیا پیروزی برابر تیمهایی مثل قرهباغ، فرنتسواروش، آ.زد آلکمار، هوفنهایم، الفسبورگ، فرانکفورت و بودو/گلیمت ارزشی دارد؟ یا باید به شکستهای بزرگ نگاه کرد؟
شاید اگر برای لحظهای متوقف شود، لیوی آن جام را ببیند. اما فوتبال با لحظهها ساخته نمیشود.
رمانتیسم؟ پوستکاوغلو شاید رمانتیکترین مربی فوتبال امروز باشد و لیوی خشکترین مدیر. این تضاد، یک پویایی جذاب میسازد. اگر اسپرز ببرد، تصمیمگیری درباره آیندهاش یکی از لحظههای تلخ و شیرین فصل خواهد شد.
در هسته این تصمیم، یک سوال کلیدی وجود دارد: ارزش واقعی یک جام چیست؟
آیا فقط بخشی از زنجیره پیشرفت است؟ یا خودش به تنهایی، وفاداری میآورد؟
میدانیم که مالکان و هواداران از دو زاویه متفاوت به این سوال نگاه میکنند. همانطور که میدانیم برای مدیران یونایتد، برد آموریم در فینال بیشتر به چشم فرار از بحران مالی دیده خواهد شد.
اما فینالی بهتر از این ممکن بود؟
دو تیم بزرگ، دو مربی در لبه پرتگاه، دهها روایت باز — و همه این در هفتهای که لیگ برتر بهتدریج خاموش میشود و آرسن ونگر حرف دل خیلیها را درباره لیگ اروپا زده: اینکه قهرمانش نباید سهمیه لیگ قهرمانان بگیرد.
وقتی نیمهنهایی لیگ قهرمانان، دوئلهای کلاسیک مثل بارسا-اینتر دارد و فینالش بین تیمهای بزرگیست که واقعاً قهرماناند، شاید ونگر بیراه نگفته باشد. شاید دقیقترین حرفیست که این سالها زده.
اما هرگز دو "اسب مسابقه"ی برابر را دستکم نگیرید — حتی اگر هیچکس، از جمله لاومور اندو، نتواند یونایتد و تاتنهام را چیزی جز الاغهای امروز فوتبال بداند.
و راستش؟ لیگ اروپا هرگز چنین الاغهایی در فینالش نداشته. و شاید، بهطرزی شگفت، دقیقاً همین چیزی بود که لازم داشت.