خبرورزشی | بر سینه میدرخشد، جایی نزدیک به قلب، سهگوشی کوچک با رنگهای پرچم ملی؛ نمادی که صد سال است تنها نصیب شایستهترین تیم فوتبال ایتالیا میشود. «اسکودتو» برای نخستینبار در فصل ۱۹۲۴–۱۹۲۵، بر پیراهن پشمی جنوا دوخته شد؛ همان سالی که این تیم نهمین و واپسین قهرمانیاش را جشن گرفت.
اما پیش از آن، این نشان در ۷ فوریه ۱۹۲۰، بهجای سپر سلطنتی خاندان سابا، بر لباس تیم نظامی ایتالیا در شهر فیومه ظاهر شد. چهار سال بعد، فدراسیون فوتبال ایتالیا آن را به عنوان نماد رسمی قهرمان کشور به رسمیت شناخت.
شعر، پرچم، افتخار
ایده اسکودتو، همانند بسیاری از جلوههای فوتبال ایتالیا، در پیوند با ادبیات زاده شد. گابریله دانونتسیو – شاعر ملی ایتالیا – طراح اولیه این نشان بود؛ شاعری که اگر امروز زنده بود، شاید یکی از چهرههای بانفوذ فضای مجازی به شمار میرفت. سه رنگ سبز، سفید و قرمز، از دل پرچم بیرون آمدند تا با خیاطی ساده، ضرباهنگ غرور را بر پیراهن تیمی پیوند بزنند که در یک فصل، بهترین بوده است.
سالهای آغاز، قهرمانان نخست
در سالهایی که دوچرخهسواری و موتورسواری، صفحه نخست روزنامههای ورزشی را در اختیار داشتند، فوتبال به آهستگی اما بیوقفه پیش میرفت. در دوران فاشیسم، ورزشگاهها همچون معابد مدرن بنا شدند، ستارگان فوتبال محبوبیتی در حد بازیگران سینما یافتند و زنان شیکپوش با پرتاب بطری به تیر دروازه، برای پیروزی تیم محبوبشان خرافه میآفریدند.
در جنوا، ورزشگاهی با گنجایش بیست هزار نفر ساخته شد که سکوهایش رو به رودخانه بیزانیا بود. آنجا، رنتزو دِ وچّی – مدافعی اهل میلان – با لقب «پسر خدا» مورد پرستش قرار گرفت. انتقال او از میلان به جنوا، یکی از نخستین جابجاییهای بزرگ فوتبال ایتالیا بود: سه سکه طلای ناب و شغلی مطمئن بهعنوان پیک بانک ملی، بهای این انتقال بود.
اما معشوق هواداران، مردی دیگر بود: جیانی دِ پرا، دروازهبانی بیباک و شاعرانه. او گاه از خستگی، از تیر دروازه آویزان میشد؛ و در بازگشت از سفر هوایی، با دستگیره بال هواپیما حرکات نمایشی اجرا میکرد.
مردی از آینده
در دل این ترکیب افسانهای، ویلیام توماس گاربت – نخستین مربی خارجی تاریخ فوتبال ایتالیا – نقش تعیینکنندهای داشت. باشگاه جنوا، سالانه ۲۵۰۰ لیر به او میپرداخت؛ مبلغی چشمگیر برای آن دوران. گاربت فوتبال را از هیاهوی «تو برو اینجا، تو برو آنجا» خارج کرد و مفهومی تازه به آن بخشید. او با تئوری «بازی باز» – مبتنی بر پاسهای بلند و تمرینات فیزیکی – انقلابی در نگرش فنی ایجاد کرد. زیر نظر او، دروازهبانها آموختند از چارچوب بیرون بیایند، پاس بدهند، بازیسازی کنند.
گاربت، فوتبال ایتالیا را از آماتوریسم به سمت حرفهایگری سوق داد. او یک پیشگام بود؛ جادوگری پیش از جادوگران.
فصل جنجال، نبرد بیپایان
در فصل ۱۹۲۴–۲۵، اسکودتو برای نخستینبار در لیگ شمال بین دو غول آن روزگار، جنوا و بولونیا، به نزاع کشیده شد. پنج دیدار فینال، طی ۷۷ روز پرحادثه برگزار شد؛ از اردیبهشت تا مرداد. صحنههایی از زد و خورد، تیراندازی، دستکاری گزارشها، داوران مرموز، و تصمیماتی با رنگ و بوی سیاسی، فوتبال را در مشت حکومت فاشیستی نگاه میداشت.
در نهایت، بولونیا اسکودتو را ربود. اما پیراهن جنوا، با آن مثلث سهرنگ، تا پایان فصل چون ستارهای درخشان در آسمان پرغبار رقابتها باقی ماند.
صد سال بعد
امروز، اسکودتو دیگر تنها یک تکه پارچه نیست؛ یک سنت است، قطعهای از حافظه ملی، نشانی از برتری که با زحمت بسیار به دست میآید و در پایان هر فصل، به سینه تیمی دوخته میشود که سزاوارترین بوده است. یک قرن گذشت، اما داستان این سهگوش کوچک همچنان زنده است – از جنوا تا اینتر، از پسر خدا تا ستارههای امروز.