به گزارش خبرورزشی، کول پالمر از نگرش آرامشطلبانهاش به زندگی و فوتبال میگوید… و تنها توصیهای را که مادرش به او کرده، فاش میکند
کول پالمر نمیفهمد چرا یکی از بچههای من پیراهن چلسی با نام او را به تن دارد.
وقتی پسرها در باغچه گل میزنند، همانطور که نسل قبلی فریاد «SIUUU!» سر میدادند تا کریستیانو رونالدو را بستایند، اینها فریاد «COLD!» میزنند. او علامت تعجب این نسل است.
میپرسد: «آره، آره، ولی چرا گذاشتی پیراهن چلسی بپوشه وقتی طرفدار نیوکاسله؟»
چون تو فراتر از قبیلهگرایی هستی. تو بازیکنی هستی که باعث میشی تعلقخاطر رو دم درگاه ورزشگاه جا بذاریم. قشنگه، نه؟
«آره»، پاسخ میدهد، اما سخنرانی شاعرانهای در کار نیست. «طبیعیه وقتی بچهها رو میبینی که این کارا رو میکنن و اینا رو میگن، قشنگه.»
و لقب «کولد پالمر»؟ «آره، مشکلی باهاش ندارم. خوبه.»
بودن در کنار پالمر حالتی مسحورکننده دارد. مثل فیلم صامتی که آدم را وامیدارد بیشتر دقت کند، بیشتر گوش بسپارد؛ او نیز باعث میشود فکر کنی — و حرف بزنی.
عصرانه در کمپ انگلستان است، در اقامتگاه گلف و سلامت کامیرال در کاتالونیا. در کلوپ، پرترهای از جک نیکلاس — سخنور چیرهدست — قاب سکوت رازآلود پالمر را شکل داده. توخل بازیکنانش را بعد از ظهر آزاد گذاشته. چه کردی؟
«یه دوچرخهسواری رفتم، دیگه.»
تابستان گذشته در آلمان هم با دوچرخه بود که دید تیم پشتیبانی انگلستان با هدایت تریپیه و حضور جیمی فلوید هاسلبنک، روزنامهنگاران را ۷-۰ شکست دادند. البته ما در ضربات پنالتی بُردیم.
میگوید: «یادم نیست. نمیتونم بگم خوب بودین یا نه.»
نیامده تا چاپلوسی کند یا گمراه. قدرشناسی از استعداد — یا بیاستعدادی — یکطرفه خواهد بود و باید هم چنین باشد. در یورو، باید بیشتر بازی میکرد. در حالیکه برخی در پستهای مشابه با بیمیلی ظاهر شدند، پالمر — متأسفانه همیشه از روی نیمکت — با تخیل و لبخندی بازی کرد، هرچند مجازی.
میگوید: «مامانم میگه یه کم بیشتر درگیر باش، یه کم لبخند بزن و پرانرژی باش و این حرفا»، اشارهای به حالت چهرهاش در انظار.
«ولی بابام میگه “اونم مثل خودمه، ولش کن”. من و بابام زیادی خونسردیم، فکر کنم.»
این هفته با فرمول یک بارسلونا شروع شد.
«آره، خوب بود. قبلاً هم ابوظبی رفته بودم. ولی اونجا خوابم برد. این یکی بیدار بودم.»
خوابیدی؟
«آره، نمیدونم چرا.»
خوابیدن در گرندپری، آنهم وسط صدای غرش ماشینها با سرعت ۲۳۰ مایل در ساعت، آرامشی خاص میطلبد. ولی این افشاگری چندان هم افشاگرانه نیست. کول پالمر خوابش گرفت، خوابید — تمام.
او فوتبال را هم همینطور بازی میکند، انگار کنترل از راه دور دستش است. جلو بزن، عقب ببر، مکث کن. او کارگردان است. فقط اینکه بین ژانویه تا مه، فیلم دیگر پخش نشد. ۱۸ بازی بدون گل. چرا؟
«نمیدونم. تو بگو.»
شاید چون پسر جوانی هستی — ماه پیش ۲۳ ساله شدی — و انتظارات ناشی از ۱۴ گل در نیمفصل اول، ناگهان سنگینی کرد؟
«نمیدونم»، شروع میکند، ولی آنچه بعدش میگوید نسخهی گفتاری جنگ و صلح است.
«فکر میکنم یکی از اون دورههایی بود که کارا پیش نمیرفت. بیشتر از چیزی که فکر میکردم طول کشید. ولی با چند نفر صحبت کردم، گفتن این اتفاق میافته. گفتن وقتی ازش بیای بیرون، بهتر از قبل خواهی بود. خودم میدونم که بازیکنها از این مراحل رد میشن. خنگ نیستم.
رفتم چلسی و اونطور شروع کردم، بعد وارد افت شدم. فقط فکر میکنی، “چی شده؟” ناراحت بودم، ولی فکر نمیکردم دنیا به آخر رسیده.»
او دوباره فرم خوبش را یافت، چلسی هم به لیگ قهرمانان رسید و لیگ کنفرانس را برد. پس، دومین مدال قهرمانی اروپاییات بود یا اولی؟ روی نیمکت بود وقتی منچسترسیتی اینتر میلان را در ۲۰۲۳ برد.
صادقانه میگوید: «همیشه میگم، حس نمیکنم قهرمان لیگ قهرمانانم. واقعاً برام معنایی نداره. شرکت کردم تو مرحله گروهی و اینا، ولی مثل این نیست که واقعاً قهرمان شده باشم.»
مدالش را نگه داشتی؟
«آره، خب، دور ننداختم که! دارمش، ولی حس نمیکنم برندهش شدم.»
این شاید نزدیکترین لحظهی او به عصبانیت باشد. اینکه جایزهای را رد میکند که دیگران حاضرند به هر قیمتی آن را داشته باشند، خیلی میگوید.
آیا چیزی غیر از جنوبیها — که میگوید زیادی مضطرب و بداخلاقاند — او را اذیت میکند؟ آخرین باری که حسابی عصبانی شدی، کی بود؟
«اِه، نمیدونم. ببخشید، نمیدونم.» سکوت.
«شاید وقتی پلیاستیشن بازی میکردم یا یه همچین چیزی. اینطور نیست که مثل ربات باشم، همونطور که شما خبرنگارا فکر میکنین. وقتی دوربین نیست و با دوستام حرف میزنم یا کارهایی میکنم که دوست دارم…»
ولی این حالت بیرون از زمینش به نوعی به امضا تبدیل شده. خاص منچستری — نسل Z در قالب ایندی دهه ۹۰، فقط با کلمات کمتر.
«آره، بیرون زمین اینجوریم، ولی تو زمین…» مثلاً سوییچ عوض میکنی؟ «آره.»
گفتوگو چند دقیقهی دیگر ادامه دارد — شاید جا برای ۲۰ سؤال دیگر هم باشد — قبل از اینکه به همتیمیهایش در انگلستان بپیوندد. میگویم که احتمالاً در بازیهای کارتی بینظیر خواهد بود، چون چهرهاش هیچ چیز را لو نمیدهد.
میگوید: «باید یاد بگیرم چطوری بازی کنم. نمیتونم اونو بازی کنم. کارت بازی نمیکنم. بعضی وقتا بلکجک.»
هدف از این اردوی اسپانیا، پیش از بازی مقدماتی جام جهانی مقابل آندورا، سازگاری با شرایط آمریکای شمالی برای آتش تابستان آینده است. حس میکنی خود پالمر هنوز با شهرت و محبوبیتش در حال تطبیق است. باز به نقطهی اول برگشتیم.
باید بدونی چرا بچهها تو رو میپرستن؟
«نمیدونم. فقط خودمم دیگه.»
کمتر از نیم ساعت همراهی با او سرنخهایی به دست میدهد. او با خودش مشکلی ندارد. کلید قلمرو خودش را دارد. فقط باید بداند میلیونها نوجوان منتظرند وارد دنیایش شوند.
پالمر بلند میشود تا برود، با همان بیحوصلگی که دانشآموزی برای کلاس ریاضی دو ساعته از جا بلند میشود. شاید از گفتوگو لذت برده. مؤدب بود و هیچ سوالی را رد نکرد.
فقط یک سوال دیگر قبل از رفتن — پسرم با پیراهن کول پالمر چه کند؟
میگوید: «بپوشدش!» و میرود.
گفتوگویی کوتاه، اما تأثیری ماندگار.